نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار حقوق خصوصی دانشگاه علامه طباطبائی
2 دانش آموخته کارشناسی ارشد حقوق مالکیت فکری دانشگاه علامه طباطبائی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Intellectual rights are granted to the author under the literary and artistic property rights whereby the authors can claim the authorship of the work, protect the integrity, and prevent any distortion or modification of the work. Contrary to material rights that support the financial interest of the author, intellectual rights support the character of the author. It is believed that intellectual rights were introduced in countries that confirmed the copyright system such as France and Germany. Historical antecedents, however, prove the opposite assumption. The intellectual right was discussed for the first time in the second half of the 18th century within the investigation of two important cases in Britain where this right was recognized as the origin of the copyright system. The copyright approach to intellectual property rights has resulted from the historical, cultural, incentive, and utilitarianism factors. This approach differs from the author's rights system. Countries that follow the copyright system used to support the intellectual rights of the author by using some methods such as mutilation or defamation relying on the contract provisions before joining the Berne Convention. These countries are still using the same methods in courts to support intellectual rights according to Article 6 of the Berne Convention after joining it. This study was conducted to investigate the background and basis of intellectual property rights under the copyright system. Besides, this paper examines factors affecting the copyright approach and methods to protect the intellectual rights of the author.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
حق معنوی، به حمایت از شخصیت مؤلف و تمامیت اثرش مرتبط است.[1] بهعبارتی حق معنوی حقی است مبتنی بر اصول حقوق طبیعی که برای تضمین تمامیت اثر مؤلف، علاوهبر حقوق مادی، به وی داده میشود.[2] حق معنوی علاوهبر حق تمامیت اثر[3]، حقوقی چون حق انتساب[4]، حق افشا[5] و حق عدول یا استرداد[6] را نیز شامل میشود. در توضیح مفهوم این حقوق گفته میشود که پدیدآورنده، شخصیت خود را در اثر خویش نمایان میسازد. در هر اثری کمابیش رنگوبوی شخصیت کسیکه آنرا خلق کرده است، احساس میشود و همین نکته موجب میشود که هر اثر با اثر دیگر، بهتبع تفاوت در شخصیت پدیدآورنده آنها، متفاوت باشد. هر پدیدآورنده مُهر شخصیت خود را بر روی آفریده خود میزند و از آن یک اثر اصیل میسازد.[7]
عدهای در تعریف حق معنوی اظهار میدارند: مجموعه حقوقی است که صرفاً متکی به شخصیت صاحب حق بوده و بر فعالیت فکری او ناظر است، اثری کهزاده و مولود اندیشة ادبی و علمی و یا نبوغ هنری پدیدآورنده است، آینه تمامنمایی از شخصیت اوست، لاجرم همانطور که خود انسان موضوع اصلی حمایت قانونی است، اثر او نیز که تابشی از شخصیت اوست، قابل حمایت است.[8]
دو نظام عمده برای حمایت از آثار ادبیوهنری وجود دارند: نظام حق مؤلف[9] و نظام کپیرایت[10]. کپیرایت عمدتاً در کشورهای پیرو نظام کامنلا[11] و نظام حق مؤلف غالباً در کشورهای پیرو حقوق نوشته (سیویللا) طرفدار دارد. کپیرایت نظامی حقوقی است که در آن بر بهرهبرداری اقتصادی از آثار تمرکز میشود، برخلاف نظام حق مؤلف که بر شخصیت پدیدآورنده تأکید دارد. در نظام حق مؤلف، حق معنوی پدیدآورنده از اهمیت بالایی برخوردار است. درواقع، نظام حق مؤلف، شخصیتگراست و اثر با شخصیت پدیدآورنده رابطة تنگاتنگ دارد.[12] اما بنیاد فلسفی نظام کپیرایت، فایدهگرایی است؛ بهاین معنا که هدف کپیرایت تشویق به تولید بیشتر آثار خلاقانه با پایینترین قیمت ممکن است[13] و به شخصیت مؤلف کمتر توجه میشود. یکی از عمده تفاوتهای این دو نظام، نگاه آنها به حق معنوی است.
سرآغاز نظام کپیرایت در کامنلا به تأسیس اولین بنگاه چاپ توسط کاکستون[14] در انگلیس (سال 1476) و اقدامات پادشاهی انگلیس برای تحتکنترل درآوردن فنّاوری جدید چاپ، میرسد.[15] دو انگیزه در این اقدام برای پادشاهی انگلیس متصور بود: 1) انگیزه سیاسی: سرکوبکردن اندیشههای مخالف که از طریق نسخههای ارزان و دردسترس به بیان عقاید میپرداختند. 2) انگیزه اقتصادی: با اعطای حق انحصاری انتشار کتب به کسانیکه مایل به پرداخت پول بودند، پادشاهی در موقعیتی قرار میگرفت که از بازار رو به رشد آثار ادبی بهرهمند میشد.[16]
سؤال این پژوهش به رویکرد نظام کپیرایت به حق معنوی و شیوه حمایت از این حق در این نظام اختصاص دارد. بررسی سیر تاریخی حق معنوی در کپیرایت و توجه به عوامل مؤثر در شکلگیری یا تغییرات این حق، ما را در تحلیل موضوع و رسیدن به پاسخ پرسش تحقیق کمک میکند. مطالب این مقاله در دو گفتار ارائه میشود. در گفتار نخست، ابتدا سیر تاریخی این حق در نظام کپیرایت و در ادامه، عوامل اثرگذار در شکلگیری این حق مطرح میشود. در گفتار دوم مبانی حق معنوی در کپیرایت و شیوههای حمایت از این حق، به ترتیب طی دو قسمت بررسی خواهد شد.
1- حق معنوی در نظام کپیرایت؛ سیر تاریخی و عوامل اثرگذار
این گفتار به دو قسمت تقسیم میشود. قسمت نخست از سیر تاریخی حق معنوی بحث میکند و در قسمت دوم، عوامل اثرگذار بر رویکرد نظام کپیرایت به حق معنوی بررسی میشود.
1-1- سیر تاریخی
حق معنوی در نظام کپیرایت، اولینبار در سال 1769 در بریتانیا مطرح شد. علیرغم باور غالب که خاستگاه حق معنوی را نظام حق مؤلف و کشورهای تابع نظام حقوق نوشته میداند، بریتانیا شناختی زودهنگام از حق معنوی مؤلف داشته است و حتی نسبت به کشورهایی مثل فرانسه و آلمان حق مذکور را زودتر شناسایی کرده است. این حق در فرانسه در سال 1957 وارد متن قانون شد، قبلاز آن در قالب رویهقضایی حمایت میشد.[17] قانون مالکیت فکری فرانسه مصوب 1957، اولین قانون جامعی است که بر هر دو جنبه مادی و معنوی حقوق پدیدآورندگان صراحتاً تأکید میکند.[18] در آلمان نیز حق معنوی برای اولینبار در قانون کپیرایت سال 1965 پیشبینی شد.[19]
قانون «آن»[20] مصوب 1709، اولین قانون در عرصه حقوق مالکیت ادبیوهنری است. انگلستان را باید اولین کشوری دانست که به تدوین مقررات حمایتی از آثار ادبی و هنری پرداخته است.[21] قبلاز تصویب این قانون، انتشار اثر، امتیازی[22] بود که بهطور مستقیم از طرف حاکمیت به ناشران داده میشد. حاکمیت از این طریق نظارتی شدید بر چاپ آثار داشت (نظام سانسور). شناسایی حقوق مؤلف نسبت به آثار در این قانون، بیانگر تلاش چند دههای برای آزادی نشر در انگلستان بود. این فرایند در فرانسه نیز دنبال شده و در نهایت منجر به انقلاب فرانسه شد. شناخت حقوق مؤلف نسبت به آثار خود نتیجة نظریات متفکران بانفوذی مثل تئوری کار جانلاک و استدلالات جانمیلتون برای آزادی نشر بود.[23]
قانون «آن» انقلابی مفهومی در نظام کپیرایت انگلستان به وجود آورده و انحصار کمپانی استیشنرز[24] در نشر آثار را از بین برد. اما به حق معنوی[25] اشارهای نکرده بود.
بهعقیدة عدهای حداکثر چیزیکه میتوان از این قانون برداشت کرد، حق شخصی مؤلف بر کنترل انتشار اثر خود یا بهطور ضمنی حق افشا میباشد.[26] ظهور این قانون برای اعضای استیشنرز خوشحالکننده نبود، زیرا کنترل انحصاری این شرکت بر کتابهای موجود با محدود کردن حمایت کپیرایت به 21 سال از میان رفت.[27]
اما بعد از تصویب این قانون، دو پروندة مهم در بریتانیا در سالهای 1769 و 1774 مطرح شد که حق معنوی هم در این پروندهها مورد بررسی قرار گرفت: پرونده میلِر علیه تایلِر[28] در سال 1769 و پرونده دونالدسون علیه بِکِت[29] در سال 1774 که هر دو مربوط به حق انتشار شعری بلند به اسم «فصلها»[30] سروده جیمز تامسون[31] بودند.[32]
1-1-1- پرونده میلِر علیه تایلِر
این پرونده دو پرسش را بهوجود آورد: آیا نویسنده در نظام کامنلا، حق تکثیر (کپیرایت) داشته است؟ اگر چنین است، آیا این حق کامنلایی بهوسیله قانون «آن» ازمیان رفتهاست؟[33]
1-1-1- الف- توضیح پرونده
اندرو میلر در سال 1729 کپیرایت شعر «فصلها» را از مؤلف آن (تامسون)، به مبلغ 242 پوند خرید. پساز انتشار نسخههایی از این شعر در سال 1763 توسط رابرت تایلر، میلر تقاضای جبران خسارت کرد. به گفته تایلر، حقوق موضوعه این شعر مطابق قانون «آن» در سال 1757 منقضی شدهبود. میلر برای موفقیت در طرح دعوا باید ثابت میکرد که کپیرایت کامنلایی[34] در اثر وجود دارد. بهعبارتی تنها امید موفقیت میلر این بود که وجود کپیرایت کامنلایی را اثبات کند. بعد از مباحث طولانی، شعبة دادگاه شاهی[35] با اکثریت 3به1 بهنفع کپیرایت کامنلایی حکم داد. اندکی بعد از صدور این حکم، موضع کپیرایت کامنلایی مجدداً توسط مجلس اعیان[36] در پروندة دونالدسون علیه بکت بررسی شد.[37]
چندین خط فکری در استدلال توجیهی قضاتی که بهنفع کپیرایت مستند به کامنلا حکم کردند، دنبال شد. منسفیلد قاضی دادگاه عالی پس از این استدلال که منبع این حق نویسنده چه قبل و چه بعد از انتشار یکی است، ادعا میکند که مبنای حق در عدالت قرار دارد. عدالت این است که نویسنده باید از منافع مالی کار و ابتکاراتش بهرهمند شود و فرد دیگری نباید از نام نویسنده بدون رضایت او استفاده کند.[38]
استیشنرز (که میلر نیز از اعضای آن بود) برای حفظ انحصار چاپ خود استدلال کرد که قانون «آن» بههیچوجه حق مؤلف برای انتشار اثر را محدود نکرده و مؤلف حتی با تصویب این قانون نیز دارای حق تکثیر (کپیرایت) بهصورت دائمی است. درحقیقت این شرکت به بهانة حمایت از مؤلف، منافع خود را دنبال میکرد؛ زیرا با بهرسمیتشناختن کپیرایت مستند به کامنلا (کپیرایت دائمی) در کنار قانون موضوعه، حق مؤلف را دائمی اعلام میکرد تا بتواند به بهرهبرداری و انتشار آثار بهطور نامحدود ادامه دهد.[39] از دید این شرکت، ازآنجاکه مؤلفان توانایی مالی زیادی برای چاپ و انتشار اثر خود نداشتند، لذا حق انتشار آثار را در قبال مبلغی به شرکت مذکور واگذار میکرد و در نتیجه با وجود کپیرایت کامنلا بهطور دائمی از آن بهره میجستند. درواقع معرفی مؤلف توسط قانون، بُعد جدیدی به حق انتشار میداد، بدین معنا که حق انتشار را از انحصار استیشنرز درآورده و مؤلف را رقیب شرکت میکرد.
1-1-1- ب- نتایج پرونده
مهمترین نتیجه و دستاورد پرونده میلر این است که حق معنوی برای اولین بار توسط قاضی منسفیلد شناسایی و به نظام کپیرایت معرفی شد.
استدلال استیشنرز در این پرونده پذیرفته شد و قاضی منسفیلد حضور مستمر حقوق طبیعی در کامنلا را علیرغم وجود قانون «آن» تأیید کرد. نگاه این قاضی نسبت به حقوق مؤلف پیچیده است. بهعقیده ایشان عدم شناخت دائمی این حق منجر به نتایج زیانبار میشود. منسفیلد در ادامه استدلالاتش در مورد مشروعیت حقوق دائمی مؤلف و حقوق طبیعی او به حق معنوی استناد میکند. بهعبارتی ایشان در فرآیند اثبات کپیرایت کامنلایی به حق معنوی هم اشاره کرد. از اینجهت حق معنوی یکی از پیامدهای شناخت کپیرایت کامنلایی در نظام حقوقی بریتانیا شد. یکی از نویسندگان[40] به وجود حق معنوی در دیدگاه منسفیلد اشاره میکند و نتیجه میگیرد که پروندة میلر حاکی از آن است که ایدة حق معنوی مؤلف در حقوق انگلستان با شناخت کپیرایت کامنلایی ارتباط دارد. بهعقیده ایشان، منسفیلد به طور ماهرانهای حق معنوی را به رسمیت شناخت:
«کامنلا (کپیرایت کامنلایی) از چه منبعی نشئت میگیرد؟... اگر بعد از ورود اثر به بازار، این اثر با چاپ و کاغذ بدتر و با جلد ارزانتر فروخته شود، [مؤلف] نمیتواند نفع مالی کسب کند... او مسلط به استفاده از نام خود نیست. کنترلی بر صحیح بودن اثرش ندارد. نمیتواند از اضافات جلوگیری کند. نمیتواند خطاها را درست کند. نمیتواند اصلاح کند یا ویرایش ناقص (اشتباه) را منع کند. هر شخصی میتواند چاپ کند، دزدی ادبی کند و دائماً نواقص را به ضرر مؤلف بهکار گیرد. هرکسی میتواند احساساتی را که مؤلف از آنها ناراضی است، پشیمان شده یا شرم دارد، به نام او منتشر کند. او نمیتواند هیچ نظری در رابطه با شیوهای که اثرش منتشر میشود یا در رابطه با اشخاصیکه آنرا منتشر میکنند، داشته باشد».[41]
این پرونده بیانگر آن است که یک قاضی انگلیسی، حق معنوی را بیش از نیمقرن قبلاز مطرحشدن جدی این حق در فرانسه به رسمیت شناخت، چراکه مفهوم حق معنوی در حقوق فرانسه در اوایل قرن 19 میلادی بروز یافته است[42]، پیشاز آنکه این حق جنبه قانونی به خود بگیرد، در قرن نوزدهم قاطعانه مورد تأیید دکترین و رویه قضایی قرار گرفت.[43] بااینحال دغدغههای عملی اِعمال کپیرایت کامنلایی و تعارضش با قانون «آن» دلیلی برکنار گذاشتن مفهوم حق معنوی از حقوق بریتانیا بود؛ زیرا کپیرایت کامنلایی بهدلیل دائمیکردن انحصار استیشنرز، خطری برای آزادی نشر محسوب میشد، امریکه قانون «آن» میخواست از آن حمایت کند.[44]
امکان دارد عدهای این اشکال را مطرح کنند که پذیرش حق معنوی توسط یک قاضی بهمنزلة شناخت رسمی حق معنوی در نظام کپیرایت نیست. در پاسخ به این اشکال میتوان گفت که حق معنوی در کشوری مثل فرانسه نیز ابتدا بهطور غیررسمی و در قالب رویة قضایی در اویل قرن 19 مطرح شد و تا سال 1957 وارد قانون نشد. تدوین حق معنوی در قانون این کشور، یک قرن و نیم بعد از شناسایی حق مذکور در رویة قضایی انجام گرفت.[45]
بهعقیدة پروفسور جرالد دورکین، باور عمومی بهویژه در میان حقوقدانان سیویللایی وجود دارد که مفهوم حق معنوی، مفهومی تقریباً جدید در نظامهای کپیرایت موجود در کامنلا است و چنین نظامهایی بهاجبار ماده 6 مکرر کنوانسیون برن[46]، دیدگاه اقتصادی به کپیرایتشان را با حق معنوی بیگانه تلفیق کردهاند. این دیدگاهی اغراقآمیز و تا حد زیادی نادرست است. درواقع چه ادعا شود که منسفیلد مؤسس حق معنوی است یا خیر، ایشان با قاطعیت کپیرایت را آمیزهای از حقوق اقتصادی و شخصی[47] در پروندة میلر علیه تایلر دانست.[48]
2-1-1- پرونده دونالدسون علیه بِکِت
این پرونده از دو جهت با پرونده میلر شباهت دارد: 1- آیا کپیرایت کامنلایی در نظام حقوقی انگلستان وجود دارد؟ 2- موضوع این پرونده همان شعر «فصلها» در پرونده میلر است.
2-1-1- الف- توضیح پرونده
دونالدسون نسخههایی از شعر «فصلها» را منتشر کرد. بِکِت، شخصیکه کپیرایت این شعر را از میلر به 505 پوند خریده بود، برای نقض کپیرایت علیه دونالدسون طرح دعوا کرد. در دفتر مهردار سلطنتی[49]، قاضی پرونده بر اساس پروندة میلر قرار منع انتشار صادر کرد، اما دونالدسون در مجلس اعیان علیه بکت شکایت کرد.[50]
سؤال مطرحشده در پرونده دونالدسون ایناست که شناسایی کپیرایت کامنلایی (دائمی) چگونه بر نظام انتشاری که توسط قانون «آن» شناختهشده تأثیر میگذارد؟[51]
اگر کپیرایت کامنلایی بهرسمیت شناخته میشد، هدف قانون «آن» برای شکستن انحصار کتابفروشان و حمله به نظام سانسور از بین میرفت. زیرا استناد به حقوقی فراتر از این قانون به ناشران اجازه میداد 1- به استفاده از حقوق انحصاری در آثاریکه قبلاً چاپ شده است (آثار کلاسیک که جدیداً به عموم تعلق داشتند)، ادامه دهند و درنتیجه میراث ادبی انگلستان جزء دارایی کمپانی استیشنرز میشد و 2- ادعای حق انتشار آثار جدید بعد از 14 سال (دورهایکه توسط قانون «آن» وضعشده بود) را داشتهباشند.[52]
2-1-1- ب- نتایج پرونده
در پرونده دونالدسون، کپیرایت کامنلایی بهدلیل خطر برای آزادی نشر و تبعاً حق معنوی هم بهعنوان یکی از نتایج آن، رد شد و پس از آن بحث حق معنوی بهصورت زودهنگام از حقوق ادبیوهنری این نظام کنار گذاشته شد و تا حدود 200 سال بعد در بریتانیا مطرح نشد. در این مدت این کشور برای جبران نبود صریح حق معنوی در نظام حقوقی خود و اینکه نبود این حق به مؤلفان خسارت زیادی میزند، از منافع معنوی مؤلفان نه صراحتاً تحت عنوان «حق معنوی» بلکه تحت عناوینی مثل رقابت غیرمنصفانه[53]، جازدن[54]، هتکشهرت[55] و قرارداد[56] حمایت میکرد.
2-1- عوامل اثرگذار بر رویکرد نظام کپیرایت به حق معنوی
نظام کپیرایت نسبتبه نظام حق مؤلف رویکرد و نگرشی متفاوت به حق معنوی دارد. میتوان دلایل رویکرد متفاوت این نظام به حق معنوی را با عوامل زیر تبیین کرد.
1-2-1- عوامل فرهنگی و تاریخی
دلیل دیدگاه متفاوت بریتانیا و دیگر کشورهای پیرو نظام کپیرایت به حق معنوی بیشتر فرهنگی است تا حقوقی. زیرا مفهوم حق معنوی مفهومی انگلیسی نبوده، بلکه مفهومی فرانسوی است. در پرونده میلر علیه تایلر، قاضی منسفیلد هرچند برای اولینبار حق معنوی را معرفی کرد، اما مستقیماً عبارت «حق معنوی» را به کار نبرد و فقط به ذکر مصادیق آن بسنده کرد. بهعلاوه رد استدلال این قاضی در اثبات کپیرایت کامنلایی در پرونده دوم سبب شد حق معنوی تا سالیان متمادی در نظام حقوقی این کشور مطرح نشود. عامل فرهنگی بدین معناست که شخصیت مؤلف با درجات مختلفی در نظام مالکیت ادبیوهنری انگلستان و فرانسه شناخته و مورد توجه قرار میگیرد. در نظام حقوقی فرانسه و کشورهای پیرو نظام حقوق نوشته، مؤلف از اهمیت بیشتری برخوردار است، اما در کشورهای پیرو نظام کامنلا، اثر و بهرهبرداری اقتصادی از آن جایگاه بالایی دارد. بنابراین عامل فرهنگی و بهتبع آن فرهنگ حقوقی تأثیر بهسزایی در نوع نگرشها نسبت به حق معنوی دارد. مشکل ترجمه حق معنوی از فرانسه به انگلیسی فقط یک مشکل زبانی[57] صرف نیست، بلکه نیازمند توجه به اصول حقوقی و فرهنگی از یک سنّت حقوقی به سنّت دیگر است.[58]
علاوهبر عامل فرهنگی، عامل تاریخی هم در تفاوت رویکردها اثرگذار بوده است. همانطور که در بحث پیشینة تاریخی حق معنوی گفته شد، مشکل پذیرش کپیرایت مستند به کامنلا فراتر از قانون «آن» که کپیرایت را مخلوق قانون موضوعه میدانست، عاملی برای کنارگذاشتن حق معنوی از نظام حقوقی بریتانیا و سایر کشورهای پیرو نظام کپیرایت شد. کشورهایی مانند ایالاتمتحده، استرالیا، نیوزلند و کانادا درواقع زمانی مستعمرة بریتانیا بوده و به همین دلیل از سنّتهای حقوقی این کشور تبعیت کردهاند. البته در بین این کشورها، کانادا بهاین دلیل که سنّت حقوقی فرانسه در این کشور نفوذ داشته است، زودتر (در سال 1931) حق معنوی را شناسایی کرد.[59]
بهعقیدة عدهای بین نظام کپیرایت و حق معنوی ناسازگاری وجود دارد، اما این ناسازگاری ارتباط کمی با ساختار کامنلا دارد، بلکه برعکس انعطافپذیری و عملگرایی کامنلا بسیار شبیه به فرایند پذیرش حق معنوی در کشورهای اروپای قارهای است. دلیل این ناسازگاری همان مشکل جذب کپیرایت کامنلایی در نظام حقوقی کشورهای کامنلا است.[60] همین مطلب را میتوان درباره ایالاتمتحده گفت که دادگاه عالی این کشور در پروندة ویتون علیه پیترز[61] کپیرایت کامنلایی را لغو کرد.[62] بهعبارتیدیگر ناسازگاری بین حق معنوی و کشورهای کامنلا را نباید ناشی از ساختار کامنلا دانست. بلکه این حق با کپیرایت کامنلایی قابلجمع نبوده و بنابراین برای بریتانیا خطرناک است.
2-2-1- عامل سیاستگذاری
بحث تعیین حدومرز حق معنوی و شناسایی یا محدودیت در شناسایی یا عدم شناسایی این حق اساساً با بحث سیاستگذاری[63] ارتباط دارد. برای مثال منافع کشورها در تعیین حمایت از ارتباط بین اثر و نام مؤلف آن تعیینکننده گسترة حق انتساب است. اگر هدف، حمایت از ارتباط بین مؤلف و اثر باشد، واضح است که جدا کردن نام مؤلف از اثرش نقض حق تلقی میشود؛ یعنی انتساب اثر مؤلف به شخص دیگر یا منتسب کردن اثر دیگری به مؤلف، نقض حق است.[64] سیاستگذاری در حوزه حقوق مالکیت فکری و ازجمله حق معنوی اهمیت زیادی دارد و موضوع حق معنوی ابتدائاً موضوعی مربوط به سیاستگذاری اجتماعی[65] است[66] و کشورها با توجه به منافعشان چگونگی حمایت از حق معنوی را تعیین میکنند.
ایدة حق معنوی بر این فرض استوار است که چون مؤلف اثری را آفریده و اثر تجلّیدهنده شخصیت مؤلف است، ارتباطی[67] بین مؤلف و اثر وجود دارد. توجیه حق معنوی آنچنانکه در اروپای قارهای جاافتاده از این مفهوم میآید که اثر حامل شخصیت مؤلف است، زیرا مؤلف در اثرش نفوذ میکند.[68] این ایده در کشورهای سیویللا مقبول است. اگرچه حق معنوی متعلق به پدیدآورنده است، اما اِعمال این حق فراتر از منافع شخص مؤلف را دربرمیگیرد. بهعبارتی حمایت از حق معنوی سود کلی برای جامعه بهوجود میآورد. برای مثال، منفعت اجتماعی حق انتساب ایناستکه از جامعه بهدلیل حفاظت از صداقت تاریخی حمایت کرده و در این صورت، عموم نسبت به این امر که اثر متعلق به چه کسی است، گمراه نمیشوند. بهعبارتی حق معنوی دربردارندة مسائل اساسی اجتماعی است و درواقع برای آیندة فرهنگ انسانی مهم است.[69]
در نظام حق مؤلف بهطور کامل از دکترین حق معنوی یعنی ارتباط بین پدیدآورنده و اثر تبعیت شده است، اما برای مثال در بریتانیا از تئوری ارتباط صرف بین مؤلف و اثر عدول شده است. نمونة آن لزوم اعلام[70] حق انتساب در قانون کپیرایت، طرحها و اختراعات[71] بریتانیا است، یعنی تا زمانیکه حق از جانب مؤلف اعلام نشود، نقض حق هم صورت نمیگیرد. این شرط با بند 2 ماده 5 کنوانسیون برن در تعارض کامل قرار دارد.[72] بهموجب این بند، برخورداری و اجرای این حقوق[73] تابع هیچ تشریفات خاصی نیست.
هدف اولیه حق معنوی از منظر نظام کپیرایت، حمایت از شهرت مؤلف است تا شخصیت او.[74] برای مثال در مورد حق تمامیت اثر، این حق در صورتی نقض میشود که به شهرت مؤلف لطمه بخورد. چنین حقی در حقوق انگلیس بهنوعی توسعه حقوق کامنلا محسوب میشود، زیرا از شهرت پدیدآورنده حمایت میکند، بدون اینکه نیاز باشد وجود شهرت یا حسن نیت پدیدآورنده اثبات شود.[75] در کشورهای دارای نظام کپیرایت شرط لطمه به شهرت از شرایط تحقق نقض حق معنوی است، درحالیکه این شرط در کشورهای پیرو نظام حق مؤلف وجود ندارد. در خصوص نحوه پیشبینی دو اصطلاح حیثیت و شهرت در ماده 6 مکرر برن، یکی از حقوقدانان انگلیسی[76] درواقع آنرا نتیجه پیشنهاد کشورهای تابع کامنلا دانسته است. با این توضیح که در بازنگری کنوانسیون برن در سال 1928 هنگامیکه پیشبینی حق معنوی مطرح بود، کشورهای حقوق نوشته برخوردار از سنّت حق معنوی، استفاده از کلماتی نظیر «معنوی»، «اخلاقی»، «شخصی» و ارجاع بهشخصیت پدیدآورنده را پیشنهاد میکردند، درحالیکه بهنظر کشورهای تابع کامنلا و در رأس آنها انگلستان، این اصطلاحات در نظام حقوقی آنها بسیار مبهم مینمود. درنتیجه عبارت «حیثیت و شهرت» موردتوافق قرار گرفت. با چنین عباراتی کشورهای کامنلا میتوانستند از حق معنوی (تمامیت و حق سرپرستی) در قالب مقررات ناظر به افترا و تدلیس حمایت کنند، بدون آنکه نیازی به واردکردن مفاهیم جدید در حقوق داخلی وجود داشته باشد.[77]
بحث مدتزمان حمایت از حق معنوی هم یکی از مباحث مربوط به عرصه سیاستگذاری است. درحالیکه مدت حمایت از حق معنوی در تعدادی از کشورها دائمی است، در کشورهای دیگر مدت حمایت از این حق محدود به مدت حمایت از حقوق مادی است.
2- حق معنوی در نظام کپیرایت؛ مبانی و شیوههای حمایت
این گفتار در دو قسمت ارائه میشود. در قسمت نخست مبانی حق معنوی در نظام کپیرایت مطرح میشود و قسمت دوم شیوههای حمایت از حق معنوی در این نظام را بررسی میکند.
1-2- مبانی حق معنوی در نظام کپیرایت
این قسمت در دو بند ارائه میشود. در بند نخست مبنای شخصیت و در بند دوم مبنای فایدهگرایی مطرح میشود.[78]
1-1-2- مبنای شخصیت
در این بند ابتدا به توضیح مبنای شخصیت و سپس آثار این مبنا پرداخته میشود.
1-1-2- الف- تبیین مبنای شخصیت
در نظریه شخصیت، مالکیت با شخصیت، بالندگی و شکوفایی فردی و مفاهیمی همچون آزادی و کرامت انسانی پیوند میخورد. داشتن نوعی کنترل بر اشیا لازمة شخصیت انسان و به تعبیری «شخص بودن» تلقی میشود.[79] مبنای دیدگاه شخصیت محور در مورد مالکیت چنین است که «فرد برای دستیابی به خودباوری درست برای شخص بودن نیاز دارد که بر منابعی در محیط خارجی نوعی کنترل داشته باشد. تضمینهای ضروری این کنترل شکل حقوق مالکیت به خود میگیرد».[80]
دیدگاههای متفاوتی برای مبنای شخصیت وجود دارد. هگل اراده فردی را هسته موجودیت فرد میداند که دائم در تکاپوی فعالیت و کارآمدی در جهان است. ایشان سلسله مراتبی در عناصر ساختار فکری فرد تصور میکند که اراده در بالاترین جایگاه نشسته است: «به تملک درآوردن اشیای خارجی، فعلیتبخشی به اراده انسانی و درواقع، بروز و تجلی آزادی فردی و جلوهای از شخصیت اوست».[81] کانت نیز مانند هگل، مالکیت و مالکیت فکری را با شخصیت انسان پیوند میزند، با این تفاوتکه هگل مالکیت را عینیت یافتن شخصیت اما کانت آنرا لازمة شخصیت میداند.[82]
کاربرد نظریة شخصیت برای توجیه مالکیت فکری بهویژه حقوق پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری سابقهای طولانی دارد.[83] نظام حق مؤلف نظامی شخصیتگراست و اثر با شخصیت پدیدآورنده رابطة تنگاتنگ دارد و در این دیدگاه، بر دسته مستقلی از حقوق موسوم به حقوق اخلاقی تأکید میشود.[84]
1-1-2- ب- آثار مبنای شخصیت
مهمترین اثر مبنای شخصیت بهخصوص بر اساس دیدگاه کانت، پذیرش حقوق اخلاقی یا معنوی در حوزه مالکیت ادبی است.[85] پرواضح است کشورهاییکه این مبنا را در نظام مالکیت ادبی و هنریشان نپذیرند، با ورود حق معنوی در نظام حقوقیشان خواهناخواه مشکل خواهند داشت و لذا باید از طریق مبانی دیگر از حق معنوی حمایت کنند. اگر هم حق معنوی را در قانون به تصویب برسانند، شاید نتوانند از حق معنوی آنگونه که در نظامهای حق مؤلف مرسوم است، حمایت کنند.
هگل برای امور فکری ماهیت دوگانه قائل است، یعنی حق معنوی و مادی را دو چیز جدا از هم میداند. او نسبت به کانت موضوع حق معنوی را گستردهتر میپندارد و فقط پدیدههای بیانی را موضوع حق نمیداند. نظریة دوگانگی[86] از نتایج نظریةهگل است که در فرانسه مقبولیت یافته، اما کانت قائل به وحدت حقوق اقتصادی و اخلاقی است. نظریة یگانگی[87] از نتایج نظریة کانت بوده که در آلمان قبولشده است.
اثر دیگر مبنای شخصیت، تبعی بودن حقوق اقتصادی است. بنا بر تفسیریکه از دیدگاه کانت میتوان ارائه داد، حقوق اقتصادی اصالت ندارد و به حقوق اخلاقی برمیگردد. اما بر اساس دیدگاه هگل، در عین توجه به شخصیت میتوان حق اقتصادی را جدا از حقوق اخلاقی تصویر کرد.[88] مبنای شخصیت در معیار اصالت هم تأثیرگذار است. کشورهای متأثر از مبنای شخصیت مانند آلمان و فرانسه به شخصیت توجه کرده و اصالت را به شخصیت پیوند زدهاند. در مقابل این دیدگاه، تفسیر اصالت در حوزه قضایی انگلستان بهگونه دیگری است. دادگاهها در انگلستان بیشتر به مهارت، داوری و کار توجه کردهاند.[89]
2-1-2- مبنای فایدهگرایی
در این بند ابتدا به تبیین مبنای فایدهگرایی میپردازیم و سپس آثار این مبنا بررسی میشود.
2-1-2- الف- تبیین مبنای فایدهگرایی
طرفداران اصالت نفع، به حقوق طبیعی اعتقاد ندارند و مالکیت را تنها مادامی به رسمیت میشناسند که اهداف منفعتطلبانة جامعه را پیش ببرد یا دارایی جامعه را به حداکثر برساند. در اندیشة سودانگارانه، مالکیت تا جایی مشروع است که اهداف اجتماعی ازدیاد سود و ثروت را ارتقا ببخشد.[90] در اعطای مالکیت حتماً باید راهکارهاییکه بیشترین توازن را میان دو مقولة صاحبان و منافع عمومی ایجاد میکند، اتخاذ شود. سودمندگرایان آمریکایی معتقدند که بند 8 بخش 8 اصل اول قانون اساسی آمریکا مبنای نظریه سودمندگرا قرار دارد؛ زیرا اعطای این اختیار را برای ترویج و توسعه علم و هنرهای مفید ذکر کرده است.[91]
بنیاد فلسفی نظام کپیرایت، فایدهگرایی[92] است: هدف کپیرایت تشویق به تولید بیشترین حد از آثار خلاقانه به پایینترین قیمت ممکن است.[93] نظریة فایدهگرایی در کشورهای پیرو نظام کپیرایت که عمدتاً کامنلایی هستند طرفدار دارد. تئوری منفعتگرایی که آبشخور تاریخی کشورهای کامنلایی است، حق معنوی را مزاحم بهرهبرداری اقتصادی از آثار میداند.
بنابر قولی درست است، که کشورهای کامنلا از دیدگاه اصالت منفعت پیروی کردهاند، اما آنها به اصول حقوق طبیعی، تفسیری کاربردی دادهاند. مفهوم اقتصادی حقوق کپیرایت بهدلیل اصول حقوق طبیعی و نه مخالفت با آن در حقوق انگلستان مطرح شد. سیطرة رویکرد اقتصادی بر کپیرایت، شیوهای است که اصول مالکیت حقوق طبیعی با روشهای عملی سازگار شدند تا پاسخگوی تغییر شرایط فنی و اقتصادی باشند. حقوق انگلستان درواقع با پذیرش مفهوم اقتصادی کپیرایت، درصدد رد توجیه حقوق طبیعی درباره کپیرایت نبود، بلکه اصول حقوق طبیعی را گرفت و به آنها تفسیری کاربردی داد؛ بهگونهایکه نویسندگان برای کارشان پاداش بگیرند و دیگران اجازه داشته باشند حق طبیعیشان را در آزادی تجارت پیگیری کنند. این تفسیری بود که درنهایت با گسترش اقتصاد صنعتی نیمه دوم قرن هجدهم در انگلستان سازگار شد.[94] البته چنانچه مبنای حقوق طبیعی (نظریة کار لاک) را هم بپذیریم، بازهم این نظریه در توجیه حق معنوی ناتوان است. نظریة کار در اثبات حق معنوی پدیدآورندگان ناتوان است و برای اثبات حق معنوی باید به دلایل دیگر استناد کرد.[95]
از میان نظریههاییکه در مکتب فایدهگرایی وجود دارد، نظریة انگیزه است که قانون «آن» و قانون کپیرایت آمریکا مصوب 1790 از این نظریه پیروی کردهاند. این نظریه بهاین دلیل در اینجا ذکر میشود که در توجیه حق معنوی در کشورهای کامنلا کاربرد دارد. با اعطای حق معنوی، انگیزه مؤلفان در خلق آثار بیشتر زیاد میشود.[96] بعد از توضیح نظریة انگیزه از منافع عمومی بهعنوان یکی از مباحث حائز اهمیت در نظریه فایدهگرایی که در توجیه حق معنوی کاربرد دارد بحث میشود.
2-1-2- الف-1- نظریه انگیزه از نظریههای مکتب فایدهگرایی
استدلال به انگیزه در مالکیت ادبی سابقة طولانی دارد. در بعضی از قوانین بهصراحت از نظریة انگیزه یادشده است. مقدمه قانون کپیرایت انگلستان مصوب 1710 یکی از اهداف خود را تشویق عالمان به نوشتن کتابهای مفید میداند.[97] ممکن است این استدلال را هم در راستای منافع شخصی پدیدآورنده و هم در قالب منفعت عمومی بررسی کنیم، با این تفاوت که در استدلال نوع دوم یک واسطه پدید میآید، یعنی با حمایت از مالکیت فکری، انگیزة پدیدآورنده زیاد میشود و با کثرت اختراع و ابداع، منفعت حداکثری به عموم میرسد.[98] در رابطه با حق معنوی هم همین استدلال قابلتعمیم و تسرّی است، با این توضیح که با حمایت از حق معنوی، انگیزه مؤلفان در تولید و خلق آثار بیشتر میشود؛ بهعبارتی هراندازه که مؤلفان اطمینان بیشتری نسبت به اینکه شخص دیگری اثرشان را به نام خود چاپ نمیکند و در آن تحریف به عمل نمیآورد، داشته باشند، به خلق آثار بیشتر تشویق میشوند. ممکن است نظریة انگیزه را در قالب نظریة رفاه و منفعت عمومی هم به کار ببریم، با این بیانکه ایجاد انگیزه برای پدیدآورندگان و انجام کارهای فکری درمجموع موجب رفاه عمومی میشود. ادوینسیهتینگر ماحصل استدلال فایدهگرایانه به سود مالکیت فکری را لزوم ایجاد انگیزه برای تولید آثار فکری ارزشمند اجتماعی میداند.[99]
یکی از دلایل متقن برای حمایت از حقمعنوی این استکه حمایت از حق انتساب و حق تمامیت محیطی را ایجاد میکند که مؤلفان دست به خلق آثار میزنند. نویسندهایکه برای خلق اثرش ازاینجهت که اعتبار کسب کرده است، احساس امنیت میکند یا هنرمندیکه بر اِستناد دائمی مجسمهاش به نام خود تکیه میکند، چنین وضعیتی را برای فعالیت خلاقانه سودمندتر میبیند. اتخاذ حق معنوی این پیام را میرساند که جامعه به خلاقیت و ابتکار بها میدهد.[100]
2-1-2- الف-2- منافع عمومی
یکی از اثرات مکتب فایدهگرایی، تقدم منافع عمومی بر منافع فردی است.[101] منافع عمومی بهنوعی توجیهکنندة حق معنوی در نظام کامنلا است، زیرا با حمایت از حق معنوی منافع عمومی هم تأمین میشود. بهعبارتی با آنکه هدف اصلی حقوق اخلاقی، حمایت از شخصیت پدیدآورنده است، این سنخ از حق، از دیدگاه منافع عمومی نیز قابل دفاع و توجیه است.[102]
در نظام کامنلا، بهدلیل نبود مبنای شخصیت، بحث چگونگی حمایت از منافع معنوی مؤلفان پیش میآید. مبنای شخصیت آنچنانکه در نظام سیویللا وجود دارد، با نظام کپیرایت بیگانه است، اما نه بهاین معنا که حق معنوی امری عجیب در نظام مالکیت فکری کشورهای کامنلا است، بلکه این حقوق باید از منظر اصطلاحات و واژگان نظام کپیرایت فهم شود. این واژگان و اصطلاحات ازمنظر قانون «آن»، منافع عمومی هستند. از اثر حمایت میشود؛ زیرا حمایت از اثر، مؤلفان را به خلق آثار تشویق میکند. هدف این قانون تشویق انسان دانشمند به نوشتن کتابهای مفید است.
کپیرایت محیطی مساعد برای خلق آثار فراهم میکند، به مؤلفان سود میرساند و درنتیجة حمایت از مؤلفان، میراث فرهنگی و علمی جامعه را بهبود میبخشد. بهعلاوه حق معنوی با این رویة جامعهمحور[103] تناسب دارد. اغلب گفته میشود که کپیرایت انگلو-ساکسون فقط مشتمل بر حقوق اقتصادی است. این گفته عموماً درست است، اما بدین معنا نیست که قوانین کپیرایت، در حمایت از حقوق شخصی غیرمادی ناتوان است. یکی از دلایل برای حمایت از حق معنوی، بحث منافع عمومی است که از پذیرش این حق ناشی میشود. برای مثال حق انتساب، منافععمومی را بهبود میبخشد؛ زیرا کاملترین آگاهی عمومی ممکن در مورد اینکه چهکسی خالق اثر است را فراهممیکند. عموم حداقل بههمان اندازه که در شناخت منشأ یک محصول، نفع دارد، از شناخت پدیدآورنده یکاثر هم منتفع میشود. بهعلاوه از نگاهی متفاوت[104] حق انتساب به جلوگیری از فریب عموم کمک میکند؛ زیرا از انتساب نادرست نام پدیدآورنده به اثریکه آنرا خلق نکرده یا نسبت بهآثاریکه نویسنده فقط مسئول خلقبخشی از آن است، جلوگیری میکند.[105]
چند نفع عمومی برجسته با حق معنوی تأمینشده و این حقوق ضامن حقیقت در بازاریابی[106] است. این حقوق به عموم این اطمینان را میدهد که آثاری را که بهنام پدیدآورنده خاصی میشناسند، درواقع محصول واقعی و اصیل اوست. بهعلاوه حق معنوی در حفاظت از فرهنگ جامعه نیز مؤثر است و ضبط و ثبت مستمر فرهنگ، نفعی عمومی است.[107] در نقطة مقابل، حق معنوی در کشور فرانسه (بهعنوان سردمدار کشورهای نظام حق مؤلف) تقریباً بهطور کامل بر حقوق شخصی پدیدآورنده تمرکز کرده و برای اهمیت دادن به منافع عمومی در مقابل منافع مؤلف تلاش کمتری میکند.[108]
2-1-2- ب- آثار مبنای فایدهگرایی
یکی از نتایج نظریه فایدهگرایی، پذیرش کند حق معنوی در کشورهایی است که از مکتب اصالت منفعت متأثر هستند. اولین پرونده قضایی که در آن نظریه حقوق اخلاقی مطرح شد به سال 1976 مربوط است. اینها همه نشان میدهد که حق اخلاقی چندان با اصالت منفعت و با توجیه اینکه این حقوق موجب ایجاد انگیزه یا رفاه عمومی میشود، سازگار نیست.[109] این نظر کاملاً درست نیست؛ زیرا حق معنوی انگیزه مؤلف در خلق آثار را بالا میبرد (نظریه انگیزه) و منافع عمومی با حمایت از حق معنوی تأمین میشود. بااینحال اگرچه نظریة انگیزه و منافع عمومی در توجیه حق معنوی در نظام کپیرایت مؤثر هستند، اما بهحدی نیستند که بتوان آنها را مبنای حق معنوی دانست، لذا کشورهای کامنلایی پیرو نظام کپیرایت در توجیه حق معنوی به مبانی و شیوههای جایگزین استناد کردهاند.
2-2- شیوههای حمایت از حق معنوی در نظام کپیرایت
در اینکه عناوینی مثل رقابت غیرمنصفانه، جازدن، هتکشهرت و قرارداد از رایجترین مبانی و راههای حمایتی برای توجیه حق معنوی قبلاز تصویب حق معنوی در کشورهای پیرو نظام کپیرایت بوده است تردیدی نیست و اکثریت حقوقدانان بهاین امر اذعان دارند[110] و اکنون نیز در بعضی موارد دادگاهها به این مبانی در کنار حق معنوی موضوعه استناد میکنند.
1-2-2- قرارداد[111]
مؤلفان از طریق قرارداد ممکن است هر نوع حمایت لازمه را کسب کنند، اما این حمایت به میزان قدرت چانهزنی شخصیشان[112] بستگی دارد. این راه حمایتی برای مؤلف تازهکار و باانگیزهای که هنوز شهرتی برای خود کسب نکرده، مناسب نیست.[113] بنابراین، با توجه به اینکه مؤلفان بهخصوص مؤلفان تازهکار قدرت چانهزنی بالایی در تعیین مفاد قرارداد ندارند و بهرهبرداران و ناشران مفاد قرارداد را بر آنها تحمیل میکنند، ناکارآمدی این راهحل آشکار میشود.
در پرونده فریسبی علیه بیبیسی[114]، نویسنده نمایشنامه طبق قرارداد قادر بود نسبت به حذف قسمتی از اثر که بهزعم او اساسی تلقی میشد، شکایت کند. قرارداد بین بیبیسی و انجمن نمایشنامهنویسان مبتنی بر شرطی بود که میگفت بیبیسی نباید بدون رضایت نویسنده در متن نمایشنامه تغییرات ساختاری و اساسی بدهد. فریسبی به بیبیسی لیسانسی انحصاری مبنی بر ایجاد اثر تلویزیونی داده و این لیسانس به قرارداد جمعی[115] (قرارداد بین بیبیسی و انجمن نمایشنامهنویسان) ارجاع میداد.
قاضی پرونده قرار منع[116] تولید تلویزیونی نمایشنامه تغییر داده شده را صادر کرد؛ زیرا شروط قرارداد بین انجمن نمایشنامهنویسان و بیبیسی بهعنوان شرط ضمنی در قرارداد لیسانس درجشده بود. ذکر این نکته مهم است که موفقیت فریسبی در این پرونده بهقدرت چانهزنی جمعی از طرف انجمن نمایشنامهنویسان وابسته بود تا شروط مذاکراتی فردی در قرارداد.[117]
بهنظر میرسد جبران خسارت ناشی از نقض قرارداد، از منظر مؤلف 3 ضعف دارد: اولاً، مؤلف احتمالاً تا موقعیکه شهرت بالایی کسب نکند، قدرت مذاکراتیاش ضعیف است. ثانیاً، حمایت از مؤلف فقط در مورد همان قرارداد قابلاعمال است. این قرارداد از مؤلف علیه انتقالگیرندگان بعدی حمایت نمیکند. ثالثاً، در مورد قرارداد بین کارفرما و مستخدم (مؤلف)، این قرارداد سودی برای خود مؤلف ندارد.[118]
2-2-2- هتکشهرت[119]
هتکشهرت بهلحاظ ماهیت یک شبهجرم[120] است و عبارتاستاز «انتشار اظهاراتی بهمنظور تنزل مقام شخص در نظر صاحبان اندیشه و جامعه».[121] میتوان از طریق این شبهجرم از حقوق و منافع معنوی مؤلفان حمایت به عمل آورد. برای مثال در پروندههای Moore v.News of the World و Humphreys v.Thomson به این مبنا استناد شد.
در پرونده اولی، خانم مور معروف به دوروتی اسکوایرز[122] بازیگر و خواننده با استناد به هتکشهرت کتبی[123] تقاضای جبران خسارت کرد، بهاین دلیل که روزنامه مقالهای را چاپ کرده بود و چنین القا میکرد که توسط خواهان نوشتهشده است. همچنین در این پرونده خواهان علاوهبر هتکشهرت، به بخش 43 قانون 1956 در مورد مقابله با انتساب خلاف واقع هم استناد کرد.
در پرونده دوم، نویسنده خواهان، مدعی هتکشهرت از طرف روزنامهای شد که نام شخصیتهای اثر او را مختصر و توضیحات را حذف کرده بود. این شبهجرم در حمایت از منافع معنوی مؤلفان محدودیتهایی دارد[124] وتا زمان حیاتپدیدآورنده اثر دارد.
3-2-2- جازدن[125]
جازدن نیز بهلحاظ ماهیت شبهجرم است. تعریف جازدن ازاینقرار است: «عمل ارائه نادرست محصول خود بهعنوان محصول شخص دیگر بهمنظور فریب دادن خریداران بالقوه».[126]
حسنشهرت تجاری[127] یکی از ارکان این شبهجرم است؛ با این توضیح که خواهان برای اثبات ارتکاب این شبهجرم از طرف خوانده باید وجود حسنشهرت تجاری را اثبات کند. جازدن هم مانند هتکشهرت از شهرت فرد حمایت میکند. در این شبهجرم فرد کالای خود را بهعنوان کالای شخص دیگر جا میزند. چنانچه شخصی اثری را بهعنوان اثر شخص دیگری معرفی کند و مؤلف بتواند حسنشهرت تجاری خود را اثبات کند، میتواند به ارتکاب این شبهجرم استناد کند.
در پرونده Samuelson v. Producers Distributing نمایشنامهنویسی علیه صاحب فیلم به استناد ارتکاب این شبهجرم طرح دعوا کرد. خواهان بهعنوان نمایشنامهنویس طرح نمایشنامهای را با نام "The New Car" نوشته و به موفقیت چشمگیری دست یافت. خوانده فیلمی را با نام مشابه طرح خواهان با عنوان "His First Car" تولید و توزیع کرد که با طرح خواهان تفاوت زیادی داشت و در تبلیغات فیلم اینگونه وانمود شد که فیلم برگرفته از اثر خواهان است.[128]
برخی مبانی گفتهشده در بالا را مبانی و عناوین اخلاقی میدانند. بهعقیدة ایشان عناوینی مثل رقابت غیرمنصفانه و... دارای پایههای اخلاقی و مستقیم است و بهعبارتی میتوانند مستند حقوق اخلاقی واقع شوند.[129] این عناوین شبهجرم هستند و عنوان اخلاقی نیستند.
4-2-2- نقد شیوههای حمایت
در این بند ابتدا نظرات موافقان و در پایان نظرات مخالفان شیوههای حمایت بالا بررسی میشود.
4-2-2-الف- نظرات موافقان
عدهای در مورد مبانی و شیوههای بالا نظرات مثبتی ارائه دادهاند. از جمله مزایا، نبود محدودیتهای بسیار شدید نسبت به اِعمال و اجرای حق معنوی است. برای مثال، حق معنوی در قوانین کشورهای پیرو کپیرایت بهشدت موضوع محدودیتها و استثنائاتی قرار گرفته است. موافقان این مبانی معتقدند حمایت از حق معنوی از طریق مبانی مذکور محدودیتهای شدید مثل اعراض بهطور گسترده یا شرط اعلام بر دارندگان اثر تحمیل نمیکند. به همین دلیل باوجود پیشبینی حق معنوی در قوانین، هنوز هم از این مبانی برای حمایت از حق و منافع معنوی مؤلفان استفاده میشود. ازطرفی برای دارنده حق معنوی جبران خسارت از طریق طرح دعوای جازدن، آسانتر از طرح دعوای نقض حق معنوی است. همچنین جای تردید است که آیا نقض یک حق اخلاقی و طرح دعوا، همواره جبران خسارتهای مقتضی و مناسبی برای مالک این حق تضمین میکند؟[130] بهگفته ویلیام کرنیش، این مفاهیم با ادغام در چارچوب قوانین کپیرایت ناسازگارند، بهویژه اینکه فاقد قابلیت اعراض از قبل هستند، درحالیکه حق معنوی در کشورهای پیرو نظام کپیرایت قابل اعراض است.[131]
4-2-2-ب- نظرات مخالفان
بنابر قولی طرح دعوای قرارداد، هتکشهرت و جازدن، حق مستقیم طرح دعوا برای مؤلفی که تمایل به حمایت از منافع معنوی موجود در اثر را دارد، فراهم نمیکند و این مبانی با متن ماده 6 مکرر برن همخوانی ندارند.[132] از دیگر انتقادات وارده به این مبانی ایناستکه این مبانی تا مدتزمان حیات پدیدآورنده قابل حمایت است[133] درحالیکه حق معنوی در بعضی کشورها دائمی است و در بعضی کشورها حداقل تا مدتزمان حمایت حقوق مادی است.
درهرحال این مبانی و راههای حمایتی در نظام حقوقی کشورهای پیرو کپیرایت قبل از تصویب حق معنوی در متن قانون برای حمایت از مؤلفان استفاده میشده است و حتی درحالحاضر نیز در مواردی[134] قضات این کشورها به این مبانی استناد میکنند.
مباحثی که در این مقاله مطرح شد ناظر به مباحث نظری حق معنوی و بررسی آن در نظام کپیرایت بود و به مباحث عملی و وضعیت حق معنوی در عمل در این نظام پرداخته نشد. جا دارد در مقالهای دیگر بحث حق معنوی بهلحاظ عملی در نظامهای کپیرایت موردبحث و بررسی قرار بگیرد.
نتیجهگیری:
بررسی سیر تاریخی حق معنوی در کپیرایت و همچنین شناخت عوامل اثرگذار بر رویکرد این نظام به حق معنوی، وضعیت این حق را در این سیستم مالکیت ادبیوهنری تا حد زیادی روشن میکند. برخلاف باور غالب، حق معنوی برای نخستینبار در رویةقضایی بریتانیا بهعنوان کشور شاخص نظام کپیرایت بهرسمیت شناختهشد. قاضی منسفیلد در سال 1769 در پرونده میلر علیه تایلر در فرآیند اثبات کپیرایت کامنلایی، مفهوم حق معنوی را بیان و مصادیق آنرا معرفی کرد. این حق علیرغم شناسایی زودهنگام، در پروندة دونالدسون علیه بکت بهتبع لغو کپیرایت کامنلایی و توجه به قانون «آن» رد شد و تا حدود دو قرن بحث آن در بریتانیا از سر گرفته نشد. سایر کشورهای پیرو کپیرایت هم که اغلب مستعمرة بریتانیا بودند، از همین رویه تبعیت و سالها از پذیرش حق معنوی در قوانینشان خودداری کردند.
نگرش کپیرایت به حق معنوی با نگرش نظام حق مؤلف تفاوتهایی دارد. عمدهترین علل اثرگذار را میتوان در عوامل فرهنگی، تاریخی و سیاستگذاری جستوجو کرد. دلیل دیدگاه متفاوت بریتانیا به حق معنوی بیشاز اینکه حقوقی باشد، فرهنگی است. در مورد عامل تاریخی میتوان به رد کپیرایت کامنلایی و بهتبع آن نادیده گرفتن حق معنوی در بریتانیا در حدود 200 سال اشاره داشت. در ارتباط با بحث سیاستگذاری میتوان گفت کشورها در مورد حق معنوی همانند سایر مباحث حقوقمالکیتفکری از سیاست واحدی پیروی میکنند و بسته به منافع و مبانی نظری، چگونگی حمایت از حق معنوی را مشخص میکنند. کشورهای پیرو نظام حق مؤلف در توجیه نظام مالکیت ادبیوهنری و حمایت از مؤلف، مبنای شخصیت را پذیرفتهاند. یکی از نتایج اعتقاد بهاین مبنا، پذیرش حق معنوی است. پرواضح است که کشورهای غیرمعتقد بهاین مبنا، در توجیه حق معنوی در نظام حقوقی خود خواهناخواه دچار مشکل میشوند. نظام کپیرایت در حمایت از مؤلف و اعطای حقوق مادی و معنوی به او، مبنای فایدهگرایی را پذیرفته است. حق معنوی در این نظام با مبنای فایدهگرایی تاحدودی قابلتوجیه است. اگرچه نظریاتی مثل نظریه انگیزه و بحث منافع عمومی که در مبنای فایدهگرایی حائز اهمیت هستند، در توجیه حق معنوی در نظام کپیرایت کاربرد دارند، اما به حدی نیستند که بتوان آنها را مبنای حق معنوی دانست، لذا کشورهای پیرو کپیرایت قبلاز تصویب حق معنوی در قوانینشان به مبانی و شیوههای جایگزین مثل رقابت غیرمنصفانه، جازدن، هتکشهرت و قرارداد بهمنظور توجیه حق معنوی متوسل شدند. هریک از این مبانی و شیوهها نسبت به حق معنوی موضوعه مزایا و معایبی دارند و امروزه حتی با وجود پیشبینی حق معنوی در مقررات مالکیت ادبیوهنری در کشورهای کامنلایی و ضرورت توجه به این حق بهدلیل الحاق این کشورها به کنوانسیون برن، به این شیوهها برای حمایت از حق معنوی استناد میشود.
[1]. Sterling,J. A. L, World Copyright Law, first Edition,London, Sweet and Maxwell,1999, p. 279
[2] Garner,Bryan, Black's Law Dictionary, eighth edition,USA, West a Thomson Business,2004, p. 1030
[3]. Right of integrity
[4]. Right of attribution
[5]. Right of divulgation
[6]. Right of withdrawal
[7]. زرکلام، ستار، حقوق مالکیت ادبیوهنری، چاپ 2، تهران، سمت، 1388، ص108.
[8]. آذری، کیوان، حق معنوی پدیدآورنده اثر، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ش22، 1360، ص2.
[9]. Author’s Right System (Droit d’auteur)
[10]. Copyright System
[11]. کامنلا نظام حقوقی است که در انگلستان پس از غلبه نورمانها بر این کشور در سال 1066، بهطور عمده در نتیجه فعالیت دادگاههای شاهی ساخته شده است. خانواده کامنلا علاوهبر حقوق انگلیس که منشأ آن بوده است، حقوق سایر کشورهای انگلیسیزبان را با پارهای از استثنائات دربرمیگیرد. (داوید، رنه، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمه سیدحسین صفایی، محمد آشوری و عزتاله عراقی، چاپ 3، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375، ص303).
[12]. زرکلام، ستار، پیشین، ص7.
[13]. Goldstein, Paul, International Copyright: Principles, law and Practice, first edition, New York, Oxford University Press, 2001, p. 3.
[14]. Caxton
ویلیام کاکستون تاجر، نویسنده، دیپلمات و ناشر انگلیسی متولد 1422 و اولین شخصی است که صنعت چاپ را به انگلستان آورد.
[15]. Ibid, p. 5
[16]. Ibid
[17].Sundara Rajan, Mira T. , Moral Rights: Principles, Practice and New Technology, firsth edition,New York, Oxford University Press,2011, p. 11
[18]. زرکلام، ستار، پیشین، ص12-13
[19]. Aplin, Tanya, Moral Rights, PDF File, 2013, p. 4
[20] Anne Act
[21]. زرکلام، ستار، پیشین، ص9
[22]. Privilege
[23]. Sundara Rajan,op. cit, p. 92
[24]. Stationers' Company
[25]. Moral right
[26]. Ibid, p. 97
[27]. دراهوس، پیتر، فلسفه مالکیت فکری، ترجمه محمود حکمتنیا و همکاران، چاپ 1، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1391، ص127
[28]. Millar v. Taylor
[29]. Donaldson v. Beckett
[30]. The Seasons
[31]. James Thomson
[32]. Sundara Rajan,op. cit,p. 94
[33]. دراهوس، پیتر، پیشین، ص129.
[34]. Common law copyright
[35]. The Court of King's Bench
[36]. House of Lords
[37]. Bently,Lionel & Sherman,Brad, The making of modern intellectual property law: The British Experience (1760-1911),Cambridge University Press,1999, p. 13&14
[38]. دراهوس، پیتر، پیشین، ص129 و130
[39]. Sundara Rajan,op. cit, p. 95
[40]. Lyman Ray Patterson
[41]. Ibid, p. 97
[42]. زرکلام، ستار، پیشین، ص107
[43]. کلمبه، کلود، اصول بنیادین حقوق مؤلف و حقوق مجاور در جهان، ترجمه علیرضا محمدزادهوادقانی، چاپ 2، تهران، میزان، 1390، ص78
[44]. Sundara Rajan,op. cit, p. 99
[45]. Ibid, p. 89
[46]. ماده 6 مکرر: 1) مستقل از حقوق مالی مؤلف و حتی پس از انتقال این حقوق، مؤلف دارای حق انتساب اثر است و میتواند نسبت به هرگونه تحریف، حذف یا هر نوع تغییر اثر یا هر نوع لطمهای نسبت به آن که موجب خدشهدار شدن اعتبار یا شهرت او شود، اعتراض کند.
[47]. Personal
[48]. Dworkin, Gerald, The Moral Right of the Author, Moral Rights and the Common Law Countries, Columbia VLA Journal of Law & Arts, vol. 19,1994-1995, p. 229-230
[49]. Chancery
[50]. Bently & Sherman,op. cit,p. 14
[51]. Sundara Rajan,op. cit, p. 99
[52]. Ibid, p. 99-100
[53]. Unfair competition
[54]. Passing off
[55]. Defamation
[56]. Contract
[57]. Linguistic
[58]. Ibid, p. 90
[59]. Dworkin,op. cit, p. 243
[60]. Sundara Rajan,op. cit, p. 89
[61]. Wheaton v. Peters
[62]. دراهوس، پیتر، پیشین، پاورقی صص 138-139.
[63]. Policy-making
[64]. Sundara Rajan,op. cit, p. 44
[65]. Social policy
[66]. Aplin,Tanya & Davis,Jennifer, Intellectual Property Law, second edition, New York, Oxford University Press,2013, p. 149
[67]. Relationship
[68]. Ginsburg,Jane, Moral rights in a common law system, Entertainment Law Review 121,1990, p. 128-129
[69]. Sundara Rajan,op. cit, p. 5-6
[70]. Assertion
[71]. Copyright, Designs and Patents Act 1988 (CDPA)
[72]. Ibid, p. 103
[73]. حقوق مذکور در کنوانسیون
[74]. McCartney,Sheila, Moral Rights Under United Kingdom's Copyright, Designs and Patents Act of 1988, Columbia VLA Journal of Law & Arts, vol. 15,1990-1991,p. 244
[75]. زرکلام، ستار، پیشین، ص128
[76]. Treiger-Bar-Am
[77]. همان، ص129.
[78]. در مورد نحوةه شناسایی حق معنوی میتوان گفت شناسایی حقوق شخصی برای مؤلف، پیششرطی برای شناسایی حق معنوی است. بهعبارتی شناسایی حقوق مؤلف بهعنوان حقوق شخصی (Individual Rights) و یا بهعنوان منافع مبتنی بر مالکیت (Property-based Interests)، آثار متفاوتی دارد. حق معنوی بهطور ضمنی از ایده حقوق شخصی استنباط میشود (Sundara Rajan,op. cit,p. 53-54)؛ یعنی چنانچه حقوق مؤلفان را در زمره حقوق شخصی بدانیم، اثبات حق معنوی راحتتر خواهد بود، تا زمانیکه حقوق مؤلفان را همانند رویکرد کشورهای پیرو نظام کپیرایت، منافعی بدانیم که از مالکیت اثر ادبی یا هنری ناشی میشود. یکی از نتایج اتخاذ مبانی متفاوت، تفاوت رویکرد نظامهای کپیرایت و حق مؤلف به حق معنوی است. برای مطالعه بیشتر در مورد دو نظام حق مؤلف و کپیرایت ر.ک به میرشمسی، محمدهادی، همسویی رویکرد قانونگذاری ایران با مقررات بینالمللی در حوزه حقوق مالکیت ادبیوهنری، فصلنامه علمی- پژوهشی حقوق پزشکی، ج 10، 1395، ص82- 84.
[79]. حبیبیمجنده، محمد، حقوق مالکیت فکری و حقوق بشر؛ تعاملها و تعارضها، چاپ 1، قم، دانشگاه مفید، 1394، ص96.
[80]. همان، ص96.
[81]. همان، ص96.
[82]. حکمتنیا، محمود، مبانی مالکیت فکری، چاپ 2، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387، ص298.
[83]. حبیبیمجنده، محمد، پیشین، ص97.
[84]. همان، ص62.
[85]. همان، ص312
[86]. Dualism
[87]. Monism
[88]. همان، ص319.
[89]. همان، ص318.
[90]. شیخی، مریم، اصول حقوق مالکیت فکری، چاپ 1، تهران، میزان، 1394، ص113.
[91]. همان، ص114
[92]. Utilitarian
[93]. Goldstein,op. cit, p. 3
[94]. دراهوس، پیتر، پیشین، ص139 و140
[95]. حکمتنیا، پیشین، ص234
[96]. نظریات گوناگون دیگری هم وجود دارد که ملحق به نظریات سود محور است از جمله: الف) توجیه قرارداد اجتماعی. ب) نظریه نتیجهگرایی پوزنر. ج) نظام محرک جایگزین. (برای مطالعه بیشتر ر.ک به شیخی، مریم، پیشین، ص115)
[97]. Sterling,op. cit, p. 63&65.
[98]. حکمتنیا، محمود، پیشین، ص263
[99]. همان، ص104
[100]. Ginsburg,op. cit, p. 128-129.
[101]. حکمتنیا، محمود، پیشین، ص273
[102]. حبیبیمجنده، محمد، پیشین، ص187
[103]. Socially-oriented scheme
[104]. Reverse side
منظور از بعد برعکس حق انتساب همان حق مقابله با انتساب خلافواقع است.
[105]. Ginsburg,op. cit, p. 129
[106]. Truth-in-marketing
[107]. همان، ص188
[108]. Sundara Rajan,op. cit, p. 11
[109]. حکمتنیا، محمود، پیشین، صص274- 275
[110]. به منابع زیر مراجعه شود:
Cornish,William, Intellectual Property, patents, copyright, trademarks and allied rights, fourth Edition, London, Sweet and Maxwell,1999, p. 445 - Colston,Catherine, Principles of Intellectual Property law, first edition, London, Cavendish Publishing,1999, p. 259-261 - Aplin,op. cit, p. 36 - Rigamonti, Cyrill, Deconstructing Moral Rights, Harvard International Law Journal, Vol. 47, Number 2,2006, p. 381
کلمبه، پیشین، ص76-77، زرکلام، ستار، پیشین، ص126 و حکمتنیا، محمود، پیشین، ص333
[111]. Contract
[112]. Individual bargaining power
[113]. Colston,op. cit, p. 259
[114]. Frisby v. BBC
[115]. Collective agreement
[116]. Injunction
[117]. Ibid
[118]. Ibid, p. 260
[119]. Defamation
عدهای از حقوقدانان این واژه را «افترا» (ر.ک به زرکلام، پیشین، ص126)، عدهای آنرا «توهین» (ر.ک به حکمتنیا، پیشین، ص333) و عدهای آنرا «هتکحرمت» (ر.ک به اسچب، جان. ام و اسچب دوم، جان. ام، گزیده متون حقوقی حقوق جزای آمریکا، ترجمه امیر سماواتی پیروز، چاپ 1، تهران، نگاه بینه، 1383، ص340 و کرزون، ال. ب و ریچارد، پ. اچ، فرهنگ حقوق (انگلیسی- فارسی)، ترجمه قدیر گلکاریان و همکاران، چاپ 1 (ویرایش هفتم)، تهران، دانشیار، 1390، ص204) ترجمه کردهاند. بهنظر میآید ترجمه بهتر و مناسبتر این واژه، «هتکحرمت یا شهرت» باشد و ترجمه این واژه به توهین و افترا درست بهنظر نمیرسد؛ زیرا بهلحاظ لغوی fame در زبان انگلیسی بهمعنای «شهرت» یا reputation است و defame بهمعنای ازبینبردن و هتکشهرت است. بهعلاوه از آنجاکه هدف و کارکرد اصلی شبهجرم defamation حمایت از شهرت فرد است، استدلال فوق مبنی بر اینکه هتکحرمت و شهرت ترجمه مناسبتری است، تقویت میشود. از طرف دیگر از آنجاکه 1) در کامنلا هدف حق معنوی حمایت از شهرت مؤلف است و 2) طبق متن ماده 6 مکرر که میگوید حق معنوی در صورتی نقض میشود که «منجر به لطمه به حیثیت و شهرت مؤلف شود» در نتیجه پیشنهاد و نفوذ کشورهای کامنلا وضع شده، این نتیجه حاصل میشود که defamation که یکی از مبانی حق معنوی در کامنلا است، بهتر است به هتکشهرت ترجمه شود.
[120]. Tort
[121]. کرزون، ال. ب و ریچارد، پ. اچ. پیشین.
[122]. Dorothy Squiers
[123]. Libel
[124]. Ibid
[125]. Passing off
[126]. Garner,op. cit, p. 1155
[127]. Goodwill
[128]. McCartney,op. cit,p. 213
[129]. حکمتنیا، محمود، پیشین، ص323و333 و حکمتنیا، محمود، مروری بر حقوق اخلاقی مالکیت فکری و مبانی اعتبار آن، مجله فقه و حقوق، ش 5، سال دوم 1384، ص54
[130]. شیخی، مریم، پیشین، صص440 -441
[131]. کرنو، ماری و دیگران، فرهنگ تطبیقی حقوق مؤلف و کپیرایت، ترجمه علیرضا محمدزاده وادقانی و پژمان محمدی، ج1، چاپ 1، تهران، دانشگاه تهران، 1390، ص181
[132]. Colston,op. cit,p. 261
[133]. Sundara Rajan,op. cit,p. 101
[134]. برای مثال در پرونده Alan Clark v. Associated Newspapers در سال 1998 قاضی پرونده علاوهبر استناد به حق معنوی بهموجب ماده 84 قانون 1988 به شبهجرم جازدن هم استناد کرد.