نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکترای حقوق کیفری دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Prosecution of the accused is one of the main steps of the criminal prosecution process, which has been included among the powers and duties of the competent authority in the matter of prosecution in order to preserve individual and social interests.
The decision to prosecute, in accordance with the rules of Iranian national proceedings, and in the field of international criminal law in accordance with the Statute of the International Criminal Court, is borne by the prosecutor.
The study of the provisions of Iranian criminal law, along with an examination of the provisions of the Statute of the International Criminal Court as a valid and standard document on how to organize criminal proceedings through the confrontation of the two systems of mandatory or appropriate prosecution, help to better delineate the powers and duties of prosecutors.
In the structure of Iranian regulations on criminal procedure, institutions such as discontinuance of prosecution, archiving of cases, mediation and suspension of prosecution are deemed as necessary institutions for recognition of the appropriateness of the prosecut1ion system that, with the approval of the Code of Criminal Procedure adopted in 2014, have emerged out of scattered and special laws and have assumed the comprehensive aspect.
Moreover, in the light of Article 53 of the Statute of the International Criminal Court and the procedure governing the proceedings of this Court, it can be said that the International Criminal Court, despite the fact that it has adopted the model of compulsory prosecution as its principle or basis, has also paid attention to the principle of appropriateness of prosecution and the interests of justice and reasonable basis. Therefore, in some cases the Statute has left non-prosecution of the accused to the discretion of the prosecutor.
In addition, anticipation of institutions such as deferral of investigation or prosecution, complementary jurisdiction in the provisions of the Statute and the precedent of the International Criminal Court are also considered as indicators that suggest recognition and application of a system based on appropriateness of prosecution in the rules and precedent of this Court.
کلیدواژهها [English]
برقراری نظم و امنیت در جامعه، همواره یکی از دغدغههای عمده حکومتها است و برای پاسخ به این نیاز، مأموران و مقاماتی جهت مقابله با جرم و نابهنجاریها اختصاص پیدا کردهاند. در این میان، در تبیین وظایف و اختیارات مقامات تعقیب، دو اندیشه مختلف وجود دارد که ایجادکننده سیستمهای الزامی بودن تعقیب و یا مقتضی بودن آن در ساختار دادرسیهای کیفری گردیده است. این دو اصل که به فراخور زمانی، تعدیلهایی را به خود دیده، از منظر حقوق داخلی ایران و حقوق بینالملل جزایی، متأثر از برخی مبانی از جمله مصلحتگرایی است. از این حیث، در جهت تبیین ساختار پذیرفته شده در هریک از دو دیدگاه فوق و در جهت بهرهگیری از اندیشههای منعکس در اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی، عمدهترین پرسشهای مطروحه در این نوشتار از این قرار است؛ نخست آن که مفهوم اصل الزامی بودن و مقتضی بودن تعقیب در فرایند دادرسی کیفری ایران و حقوق بینالملل جزایی چیست؟ دیگر این که رویکرد حقوق کیفری ایران و حقوق بینالملل جزایی در رابطه با اصول مزبور چگونه تبیین شده است؟ در نهایت اینکه حقوق کیفری ایران و حقوق بینالملل جزایی، چه ساز و کارهایی را در راستای اعمال اندیشه مورد نظر خود از حیث الزامی بودن یا مقتضی بودن تعقیب به کار بردهاند؟ بدینترتیب، در این نوشتار با توجه به پرسشهای مربوطه، ابتدا به تبیین مفهومی و ویژگیهای این اصول پرداخته میشود و بعد از آن، رویکرد و سازوکارهای حقوق کیفری ایران و حقوق بینالملل جزایی (منعکس در اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری) در رویارویی با این دو سیستم دادرسی، ارزیابی میگردد.
تبیین مفاهیم بنیادین در هر پژوهش در زمره مهمترین موضوعات محسوب میگردد به نحوی که نبود درک صحیح نسبت به آن، میتواند به مبهم باقی ماندن موضوع پژوهش منجر گردد. از این رو، در این قسمت و ذیل دو عنوان جداگانه، به تبیین مفهومی اصل الزامی (قانونی) بودن و اصل مقتضی (متناسب) بودن تعقیب در آموزههای آیین دادرسی کیفری پرداخته میشود.
2-1. اصل الزامی (قانونی) بودن تعقیب
حق طرح دعوای حقوقی به اصحاب دعوا تعلق دارد و به همین دلیل، طرح، پیگیری و همچنین انصراف از آن در نظام دادرسی نیز به ایشان محول شده است. اما در دعوای کیفری مطابق با موازین قانونی غالب نظامهای دادرسی دنیا، همسو با اصل الزامی (قانونی) بودن تعقیب، دادسرا مکلف به شروع تعقیب و طرح دعوای کیفری تا حاصل شدن نتیجه که همان صدور حکم برائت یا محکومیت است، میباشد. (آشوری، 1398: 41) به بیان دیگر، به موجب این اصل، تعقیب هر جرم از زمان اطلاع نهاد تعقیب، بلافاصله، در فرض وجود داشتن ادله انتسابی کافی، باید به جریان بیفتد. در واقع، مقام مسئول امر تعقیب، حق ترک تعقیب را ندارد و امکانی در جهت اعمال هرگونه شرط و تضمین نسبت به متهم را ندارد. بدینترتیب، مطابق با اصل الزامی بودن در مفهوم مضیق خود، مقام تعقیب، صرفاً مکلف به آمادهسازی پرونده به منظور ارسال به مرجع قضایی است. (خزایی، 1396: 11) همچنین، به اعتقاد عدهای از صاحبنظران، اصل الزامی بودن تعقیب بدین مفهوم است که تعقیب هر جرم در راستای مصلحت عموم صورت میگیرد و هدف نهایی از آن، اجرا و اعمال قانون میباشد. بدینترتیب، میتوان گفت که میان اختیار و تکلیف یا وظیفه به تعقیب کیفری نوعی ملازمه وجود دارد و در این میان، تکلیف مقام تعقیب، حمایت از حاکمیت قانون است. در این بین، مطابق با اصل مزبور، تعریف و تبیین مفهومی صریح و روشن انواع بزه در قانون امری الزامی تلقی میشود و از این جهت باید گفت که در وهله نخست، آنچه که موضوعیت دارد، قانون است و بدینترتیب، تفسیر لفظی آن از اهمیت شایانی برخوردار است. علاوه بر این، از منظر اصل الزامی بودن تعقیب، در خصوص آثار و نتایج تصمیمات قضایی، هیچگونه مسئولیتپذیری قابل فرض نیست و بر تفسیر مضیق قانون تأکید میشود. بدینسان، با عنایت به مطالب مطروحه، از این اصل، گاه به اصل تعقیب اجباری نیز یاد میگردد. (آخوندی، 1394: 6/224) وفق اصل مزبور، با توجه به اینکه مقام تعقیب، در واقع نماینده جامعه محسوب میگردد و هیأت اجتماع نیز برای خود حق تعقیب جرم از جنبه عمومی را ضروری و قابل تصور قلمداد و حق تعقیب جرم از جنبه عمومی را از روابط شخصی میان مرتکب جرم و بزهدیده مجزا محسوب مینماید، لذا، مقام تعقیب به هر روش که از وقوع و تحقق جرم با دارا بودن جنبه عمومی اطلاع یابد، میبایست تعقیب کیفری راجع به جرم ارتکابی را آغاز نماید. (Ashworth, 2016:123)
2-2. اصل مقتضی بودن یا موقعیت داشتن تعقیب
اصل موقعیت داشتن یا مقتضی بودن تعقیب دقیقاً در مقابل اصل الزامی بودن تعقیب قرار داشته و به مفهوم اختیار مقام تعقیب نسبت به تصمیم راجع به تعقیب یا عدم تعقیب در خصوص جرم ارتکابی است. از این حیث، با لحاظ این اصل، دادستان از دامنه اختیار موسعی راجع به امر تعقیب یا عدم آن برخوردار است. به بیان دیگر، دادستان میتواند با بررسی موضوع و تبیین و تشخیص مصلحت امر، حتی به رغم مدلل بودن احراز وقوع جرم، با لحاظ جهاتی ویژه و خاص غیر از جهات معین در قوانین و مقررات جزایی، نسبت به تعقیب کیفری خودداری کرده و به تبع آن، امر به عدم تعقیب موضوع دهد. علیهذا، اصل مقتضی بودن تعقیب دعوای کیفری رویکردی تلقی میگردد که از رهگذر آن، به نهاد تعقیب، نوعی اختیار داده میشود که در فرض صلاحدید و مفید نبودن امر تعقیب برخی جرایم، از طرح دعوای کیفری خودداری نماید. (Regoli, 2018:202) در این بین، باید گفت که کمیته راجع به پیشگیری از جرم و رفتار با محکومان سازمان ملل متحد، مطابق با بند 5-1 قطعنامه پیشنهادی مطروحه در یازدهمین اجلاس کمیته مذکور در 1990، با عنوان «تصمیمات پیشین بر رسیدگی مراجع دادرسی» بیان نموده است که نهاد پلیس، دادسرا یا سایر مقامات دخیل در فرایند دادرسی کیفری، در فرض تشخیص مصلحت از این اختیار برخوردار میباشند تا در فرضی که تعقیب کیفری در راستای حمایت از جامعه، پیشگیری از جرم یا احترام به حقوق بزهدیدگان ضروری نباشد، تعقیب کیفری را متوقف نمایند». (Ibid 202) علاوه بر این، ماده 53 اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری نیز با پیشبینی برخی موازین قانونی، در کنار توجه به اصل الزامی بودن تعقیب، به الگوی مقتضی بودن تعقیب نیز اشاره داشته است. به موجب ماده مذکور،
از این رو، میتوان گفت که در پارهای از جرایم تعقیب متهم نه تنها برایند سودمندی به همراه ندارد بلکه توجه به پیشگیری از جرم و اتخاذ تدبیر راجع به سیاست کیفری مناسب اقتضا مینماید که بر حسب اوضاع و احوال حاکم و شرایط موجود در پرونده و همچنین تأثیر نامناسب تعقیب و مجازات نسبت به متهم، از تعقیب کیفری وی صرفنظر گردد. (عباسی، 1382: 16) بدینترتیب، نهاد تعقیب از این اختیار برخوردار است تا ضمن نگرش و دیدگاه اصلاحی- تربیتی نسبت به متهم از یکسو و پیشبینی ترتیبات راجع به جبران خسارت در خصوص بزهدیده از سوی دیگر، مسئله را مورد بررسی قرار داده و از تعقیب دعوای کیفری چشمپوشی نماید.
بعد از تبیین مفهومی اصل الزامی بودن و مقتضی بودن تعقیب و ارایه تصویری روشن از این اصطلاحات در آموزههای آیین دادرسی کیفری، در این قسمت و ذیل دو عنوان، به تفکیک، مبانی توجه به اصل الزامی بودن و اصل مقتضی بودن تعقیب در حقوق کیفری ایران و اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی بررسی میگردد.
3-1. مبانی ناظر بر توجه به اصل الزامی بودن تعقیب
به عقیده برخی از صاحبنظران، اساس و مبنای حاکمیت قانون، بر این امر استوار است که باید قانون بر اشخاص حکومت نماید. بدینترتیب، یکی از ضروریترین مبانی توجه به اصل الزامی بودن تعقیب، اجرای کامل و بدون خدشه قوانین و مقررات لازمالاجرا بر اشخاص میباشد. (Ambos, 2016:76). بر مبنای اصل مذکور، نهاد تعقیب در هر پرونده با عنایت به موازین قانونی خاص حاکم بر موضوع، باید مصادیق صحیح و بجای تعقیب را شناسایی نماید و در این راستا به امری بیرونی و خارج از قانون نیازی ندارد. همچنین، اصل قانونی بودن تعقیب، به دنبال تضمین برابری و یکسان جلوه دادن اشخاص در برابر قانون است. لذا، هیچکس را نمیتوان دارای جایگاهی فراتر و بالاتر از قانون تصور نمود. در این میان، دادرسان نیز میبایست بر اساس قانون به دنبال اجرای عدالت باشند و اعمال سلیقه و تفسیر شخصی - اخلاقی ایشان بر این مبنا صحیح نیست. به بیان دیگر، این اصل میتواند به مثابه شایستهترین ابزار و روش در جهت پیشگیری از هرگونه سوءاستفاده محتمل مقامات از حیطه اختیارات خصوصاً در تقابل و رویارویی با بزههای فراملی باشد. لذا، کاراترین ابزار که به موجب آن، تمامی اشخاص در برابر قانون، یکسان تلقی گردند، اتکا و توجه به این اصل است. (Ibid: 76) از این جهت، میتوان گفت که اصل قانونی بودن تعقیب، بستری مناسب را در راستای تضمین برابری اشخاص در مقابل قانون ایجاد مینماید.
در زمره دیگر مبانی توجه به این اصل، میتوان به اعمال کیفر مجرمین و تحقق اهداف مرتبط با آن اشاره نمود. در این میان، باید یادآور شد که پیشگیری و بازدارندگی عمومی (عام)، یکی از مهمترین فایدهها و اهداف کیفر تلقی میشود که اصل الزامی بودن تعقیب، میتواند به وسیله تأکید بر برابری اشخاص در برابر قانون به خصوص در حیطه جرایم بینالمللی، این مهم را تحقق بخشد. (Boas, 2019:116)
در نهایت باید خاطر نشان ساخت که از طریق تأکید و توجه بر اعمال قانون و اجرای یکسان آن نسبت به همه اشخاص، زمینه و بستر هرگونه اعمال نفوذ در راستای اجرای قانون از بین میرود. (اسدی، 1392: 207) لذا، این اصل، علاوه بر پیشگیری از هرگونه سوءاستفاده نهاد تعقیب در جهت اعمال قانون، از تحقق هرگونه نفوذ وی توسط سایر مقامات دخیل یا غیر دخیل در فرایند کیفری نیز ممانعت به عمل میآورد.
3-2. مبانی ناظر در توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب
نخستین مبنا و استدلال در جهت ناصحیح دانستن اصل الزامی بودن قانون و رویآوری به اصل مقتضی بودن، حجم و تراکم زیاد پروندههای کیفری میباشد. بدینسان، در هر دو بعد بزههای داخلی و جرایم بینالمللی، ضروری است که نهاد تعقیب در چارچوب تکلیف خویش مبنی بر سامانبخشی امور، در راستای اقامه دعوا در دادگاه کیفری ملی و فراملی، اختیار و صلاحدید کافی را در این زمینه داشته باشد تا بدینترتیب، از بین حجم عظیمی از پروندهها، تشخیص دهد که کدام پرونده و موضوع را تعقیب و چه پرونده و موضوعاتی را به روشهای غیرقضایی حل و فصل نماید. (Boas,Op.cit:116) بدینترتیب باید گفت که بالابودن و افزایش حجم پروندههای کیفری، به عنوان یکی از اساسیترین مبانی توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب تلقی میگردد. (امامی و صادقی، 1390: 235) به عبارت دیگر، از رهگذر توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب و لحاظ مصلحت در خصوص هر موضوع کیفری، علاوه بر کاهش میزان و حجم پروندههای کیفری مطروحه، میتوان به نحو شایسته به موضوعات مهمتر پرداخت و در رابطه با مسایل با اهمیت بالاتر طرح دعوای کیفری نمود و از این طریق، امکان برقراری نظم و ثبات در اجتماع را با امکان بیشتری محقق ساخت.
در این بین، اصل الزام که دستگاه عدالت کیفری را در مواجهه با جرم، ملزم به تعقیب و پیگیری مینماید، هزینههای فراوانی را به صورت روزافزون در پی خواهد داشت و عملکرد آن را دچار ناکارآمدی میسازد اما اصل اقتضا که متضمن تعقیبزدایی و مشتمل بر اعمال صلاحدید از سوی مقام تعقیب و مجریان قانون است، از حجم کار کاسته و با هدفمند کردن هزینهها، زمینه پرداختن به جرایم مهمتر و پروندههای سنگینتر را فراهم میکند. بدینسان، در فرض اعطای اختیار به دادستان، وی نقش مهمی را در کمک به کاهش بار پروندههای محاکم از طریق ترک تعقیب و حفظ نظم و مصون داشتن جامعه از ضربات شدید ناشی از جرایم بزرگ و مقابله با مجرمین حرفهای و خطرناک بازی میکند. (همان 235)
علاوه بر مطلب فوق، گاه مصلحت بزهدیده در عدم ورود به فرایند کیفری است. در رابطه با توجیه این مصلحت میتوان گفت؛ علاوه بر مصلحت اجتماعی و بینالمللی، مصلحت فردی در ارزیابی تعقیب و واکنش کیفری از اهمیت فراوانی برخوردار است. گاه بزهدیده از جرم گذشت مینماید و مقام تعقیب مصلحت را در پیگرد کیفری میبیند. این تزاحم در حقوق داخلی و جرایم دارای بزهدیده یا به تعبیر حقوق اسلامی در جرایم حقالناسی، بیشتر قابلیت نمود دارد. با این حال، توجه به امر تزاحم حقوق بزهدیده با مصلحتگرایی، موجب شده است که در برخی نظامهای حقوقی از جمله کامنلا که مبنای اصلی اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری است، چارجوب الزامگرایی را به مواردی منحصر بدانند که جرم، جنبه غیرقابل گذشت دارد و به حرکت درآمدن امر پیگرد، منوط به شکایت متضرر از جرم نشده است. (Johnstone, 2018: 109)
از منظر آموزههای جرمشناختی نیز آن دسته از نظریاتی که کنشگران اصلیِ عمل مجرمانه، یعنی بزهکار و بزهدیده را محور مطالعات خود قرار دادهاند، بیشتر به اصل مقتضی بودن تعقیب توجه داشتهاند. از این جهت و به عقیده برخی حتمی بودن مجازات و کیفر حتی معتدل، همیشه تأثیری شدیدتر از ترس از مجازاتی سنگین که امید رهایی در آن راه دارد، به جا میگذارد. (Krug, 2017:312) علاوه بر این، نظریه برچسبزنی نیز به عنوان یکی از مبانی نظری اصل مقتضی بودن تعقیب، قابل طرح است. طبق این نظریه؛ کسیکه برچسبِ مجرمانه میخورد، از نظر روانی خودش را مجرم فرض کند و سعی میکند رفتاری از خود بروز دهد که دیگران از وی به عنوان بزهکار انتظار دارند. لذا بر اساس این اندیشه، تغییرات رویکردی در چگونگی پاسخدهی به رفتار مجرمانه لازم است که تحول در این زمینه و توجه به الگوی متناسب و مقتضی بودن تعقیب از جمله این راهکارها تلقی میشود.
نخستین قانون مرتبط با مقررات دادرسی کیفری در ایران که اصول کلی و غالب مقررات و موازین قانونی آن برگرفته از نظام دادرسی کیفری فرانسه است، قانون موقتی اصول محاکمات جزایی در 1330 قمری میباشد. لازم به ذکر است که قانون اصول محاکمات جزایی همچون قانون تحقیقات جنایی فرانسه، در رابطه با دو اصل الزامی بودن و مقتضی بودن تعقیب، هیچگونه صراحتی نداشت. با این حال، از مجموعه و کلیت مفاد قانونی و مقررات ملحوظ در آن مخصوصاً مبحث اول از فصل چهارم ناظر بر حدود اختیارات دادستان دادگاه بدوی و معاونین وی، کاملاً روشن میگردد که اصل قانونی بودن تعقیب کیفری در نظام حقوقی ایران با عنایت به این قانون، به مثابه مبنا و اصل در چارچوب تعقیب کیفری، در نظر گرفته شده است. با این حال، وفق قانون مذکور، دادسرا به هیچ عنوان اختیاری در راستای عدم تعقیب بر اساس نظام مقتضی بودن تعقیب نداشته است. (رحیمینژاد، 1387: 51) معالوصف، در جهت تغییرات و تحولاتی که با عنوان «قانون اصلاح پارهای از قوانین دادگستری» مصوب 1356 - که به «قانون تسریع دادرسی» مصوب 1352 هم ارجاع داده است[2]- به عمل آمد، اختیارات و وظایف مهمی برای دادستان پیشبینی شد.به عنوان نمونه، حسب ماده 22 قانون اصلاح پارهای از مقررات دادگستری، در برخی از جرایم از نوع جنحهای، در فرض اقرار متهم به ارتکاب جرم همراه با تحقق شروط مقرر مانند مقرون به واقع بودن اقرار، عدم سابقه محکومیت کیفری مؤثر و عدم وجود شاکی یا مدعی خصوصی و استرداد شکایت از سوی وی، دادستان از این اختیار برخوردار بود که علیالرأس تا زمان نخستین جلسه دادرسی، تعقیب متهم را به تعویق اندازد.[3]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب، به نحوی دیگر در تبصره یک ماده 177 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 لحاظ شد و تحت عنوان «قرار ترک تعقیب» شناسایی گردید.[4] در نهایت، با تصویب قانون آیین دادرسی کیفری مصوب در سال 1392، قانونگذار ایران، در چارچوب الهام از حقوق فرانسه و در قالب برخی موضوعات همچون سیاستهای ارفاقی، علاوه پیشبینی تعلیق تعقیب، نمودهای دیگری از اصل مقتضی بودن تعقیب همچون نهاد ترک تعقیب، بایگانیکردن پرونده و میانجیگری کیفری را در قانون جانمایی نمود و بدینترتیب، نگاه یکسویه به اصل الزامی بودن تعقیب، کمرنگ گردید. (کوشکی، 1389: 192)
نهاد بایگانی کردن پرونده، مطابق با آموزههای حقوق فرانسه به عنوان یک تصمیم اداری تلقی میشود که از رهگذر آن، دادستان از این اختیار برخوردار است که از تعقیب متهم صرف نظر کند و به تبع آن، امر به بایگانی پرونده دهد. به بیان دیگر، تصمیم دادستان در این خصوص، باعث ارجاع شدن پروندههای کیفری به بخش بایگانی دادسرا میشود. (ZAKR, 1017: 119) در این بین باید توجه داشت که تا قبل از تصویب قانون آیین دادرسی کیفری 1392، در برخی از قوانین و مقررات در مورد شیوههای خاصی از بزهکاری، این موضوع در صورت احراز گردیدن پارهای شرایط مورد توجه قرار گرفته بود که در زمره آنها میتوان به ماده 22 قانون مربوط به تشکیل شرکت پست 1366 اشاره نمود.[5] با تصویب قانون آیین دادرسی کیفری در سال 1392 و پیشبینی ماده 80 در این قانون، [6] مقنن ایرانی با احراز برخی شرایط ویژه برای متهم و بزهدیده و با لحاظ برخی وظایف برای مقام تعقیب، بهطور واضح، این شیوه از سیاستهای ارفاقی را به رسمیت شناخت. بدینترتیب، مقام قضایی صالح میتواند که در بعضی از بزهها و منوط به وجود برخی شرایط، از تعقیب متهمی که برای نخستین بار جرمی مرتکب گردیده خودداری کرده و پرونده کیفری راجع به آن جرم را بایگانی نماید. (ساقیان، 1390: 234)
4-2. تعلیق تعقیب
علاوه بر نهاد ترک تعقیب، در قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، به منظور توجه ویژه به اصل مقتضی بودن تعقیب، نهاد تعلیق تعقیب از سوی مقنن ایرانی پیشبینی گردید. در واقع، مطابق با ماده 81 این قانون، در صورتی که دادستان به عنوان مقام تعقیب، آثار سوء تعقیب و محکومیت را برای متهم بیشتر از منافع تعقیب برای متهم و جامعه تشخیص دهد، از این اختیار برخوردار است که تعقیب وی را برای مدتی خاص معلق نماید. در این بین، در فرضی که متهم در مدت مزبور، مبادرت به ارتکاب جرم ننماید، دیگر در خصوص جرمی که رسیدگی به آن به حالت تعلیق درآمده، تعقیب نمیگردد. معالوصف، باید توجه داشت که وفق ماده اخیرالذکر، برای صدور این قرار نیاز به وجود برخی شرایط است. از جمله اینکه در این شیوه از جایگزین تعقیب، در رابطه با جرایم تعزیری درجه شش، هفت و هشت امکان اعمال داشته و همچنین شاکی نیز باید گذشت کرده یا شاکی وجود نداشته و یا خسارات وارده توسط متهم جبران گردیده باشد. علاوه بر این، به منظور صدور قرار مذکور، اخذ رضایت از متهم نیز شرط شده است. در نهایت باید توجه داشت که هرچند وفق قانون، مقام صادرکننده این قرار، دادستان میباشد اما با عنایت به تبصره 5 ماده فوقالذکر، در خصوص پروندههایی که مستقیم در دادگاه طرح میشوند، یعنی جرایم اطفال، جرایم خرد و جرایم منافی عفت، مرجع دادرسی (دادگاه) نیز از اختیار صدور این قرار برخوردار است.
4-3. میانجیگری
از دیگر نوآوریهای مربوط به جایگزینهای تعقیب در راستای توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب کیفری، میتوان به میانجیگری کیفری اشاره نمود. با اعمال این شیوه، اختلاف و منازعه موجود بین مرتکب جرم و بزهدیده، بدون الزام به حضور در مراجع قضایی و به شیوه سازش و مصالحه با لحاظ برخی شیوهها همچون کدخدامنشی و ریشسفیدی پایان مییابد. بدینترتیب، علاوه بر حل و فصل موضوع در فضایی صمیمانه، مراجع قضایی نیز از این امکان برخوردار میگردند که وقت و توان خویش را به منظور رسیدگی به امور دارای درجه اهمیت بیشتر معمول نمایند و از این جهت، رسیدگی به موضوعات و اختلافاتی که میتواند به طریق و شیوه غیر رسمی پایان یابد، قابلیت رفع دارند به تشکیلات و نهادهای خارج از مراجع رسمی قضایی محول گردد. (خزایی، پیشین: 21) بدین منظور، به موجب ماده 82 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، در جرایم تعزیری درجه شش، هفت و هشت که مجازات آنها قابل تعلیق است، مقام قضایی میتواند به درخواست متهم و موافقت بزهدیده یا مدعی خصوصی و با أخذ تأمین متناسب، حداکثر دو ماه مهلت به متهم بدهد تا برای تحصیل گذشت شاکی یا جبران خسارت ناشی از جرم اقدام کند. همچنین مقام قضایی میتواند برای حصول سازش بین طرفین، موضوع را با توافق آنان به شورای حل اختلاف یا شخص یا مؤسسهای برای میانجیگری ارجاع دهد. مدت میانجیگری بیش از سه ماه نیست. مهلتهای مذکور در این ماده در صورت اقتضا، فقط برای یک بار و به میزان مذکور قابل تمدید است. بدینسان، میتوان گفت که مقنن ایرانی در قانون فوقالذکر با عنایت و توجه ویژه به اصل مقتضی بودن تعقیب هم به مقام تعقیب و هم به مقام رسیدگیکننده یعنی دادگاه، چنین اختیاری را داده است تا از این طریق، از توجه صرف به اصل قانونی بودن تعقیب فاصله گیرد.
4-4. ترک تعقیب
به موجب تبصره یک ماده 177 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1378 و با لحاظ دستاوردهای کشورهای دارای حقوق مدرن از جمله فرانسه نهاد ترک تعقیب به عنوان یکی دیگر از سیاستهای ارفاقی در جهت اعمال اصل مقتضی بودن تعقیب، مورد توجه نظام حقوقی ایران قرار گرفت. علاوه بر این، قانونگذار ایران در ماده 79 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، این دیدگاه را بهطور رسمی مورد شناسایی قرار داد. در حقیقت، به موجب نص قانونی مذکور، «در جرایم قابل گذشت، شاکی میتواند تا قبل از صدور کیفرخواست، درخواست ترک تعقیب کند. در این صورت، دادستان، قرار ترک تعقیب صادر میکند. شاکی میتواند تعقیب مجدد متهم را فقط برای یکبار تا یک سال از تاریخ صدور قرار ترک تعقیب درخواست کند». در واقع، نهاد ترک تعقیب همچون نهاد استرداد دادخواست در دعاوی مدنی، به جنبه خصوصی جرم توجه داشته است به نحوی که نهاد تعقیب از این اختیار برخوردار است که با درخواست شاکی خصوصی، از جنبه عمومی جرم نیز چشمپوشی نماید. از این جهت، باید توجه داشت که توجه به نهاد ترک تعقیب در کنار سایر نهادهای مذکور میتواند در راستای التزام به اصل مقتضی بودن تعقیب، نقشی غیرقابل انکار ایفا نماید.
با استقرا در آموزههای حقوق بینالملل جزایی روشن میگردد که تهیهکنندگان اساسنامه دیوان، در رابطه با موضوع تعقیب کیفری نسبت به اعمال نظام الزامی بودن تعقیب، راهحلی میانه یا تعدیلی را درنظر گرفتهاند. در واقع وفق رویه دیوان، دادستانهای این نهاد به نوعی فاقد استقلال قضایی مطلق هستند و در حقیقت، در چارچوب نظارت شعبه مقدماتی انجام وظیفه مینمایند. (Krug, Op.cit: 288) در این بین، لازم به یادآوری است که دادگاههای نورنبرگ، توکیو و رواندا، به عنوان نخستین دادگاههایی تلقی میشوند که اصل مقتضی بودن تعقیب را مدنظر قرار دادهاند. به بیان دیگر تا قبل از تشکیل دادگاههای مذکور، سایر دادگاهها وفق نظام الزامی بودن تعقیب عمل کردهاند. با این حال، همسو با تشکیل محاکم فوق، نظام مقتضی بودن تعقیب، در ساختار رسیدگیهای بینالمللی کیفری شناسایی گردید. (Ibid: 290) همچنین باید توجه داشت که مطابق با بند 1 ماده 18 اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق نیز با قراردادن اختیار تعقیب به دادستان، به نوعی به اصل مقتضی بودن تعقیب توجه گردیده است. به تعبیری دقیقتر باید گفت که حسب نص اخیرالذکر: «دادستان به ابتکار خویش و یا بر مبنای اطلاعات حاصله از منابع دیگر که به ویژه شامل دولتها و ارگان سازمان ملل و سازمانهای بینالدول یا غیردولتی خواهد بود، تحقیقات خویش را آغاز خواهد کرد». (Cherif Bassiouni, 2016: 81) علاوه بر این، حسب ماده 15 اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری، دادستان از این اختیار برخوردار است که وفق اطلاعاتی که در مورد جرم در صلاحیت رسیدگی دیوان حاصل مینماید، مبادرت به انجام تحقیقات نماید. در این راستا و حسب این نص قانونی، دادستان مکلف است جز در فرضی که حسب اساسنامه، دلایل قانعکنندهای برای تعقیب وجود ندارد، بعد از ارزیابی راجع به موضوع، تحقیقات خود را آغاز نماید. از این جهت، به نوعی در این مقرره نیز میتوان به نوعی، توجه به اصل مقتضی بودن تعقیب را شناسایی نمود.
5-1. صلاحیت تکمیلی دیوان در رسیدگیهای بینالمللی و ملازمه آن با نظامهای تعقیب
در راستای تبیین اصل موسوم به صلاحیت تکمیلی دیوان میتوان گفت؛ در صورتی که تحقیق و تعقیب در رابطه با بزههای مذکور در ماده 5 اساسنامه نسبت به مرتکب جرم در دادگاههای داخلی رسیدگی قضایی در جریان باشد، دیوان بینالمللی کیفری دیگر صلاحیتی در رسیدگی به موضوع ندارد و بدینترتیب صرفاً دیوان در فرضی از اختیار و صلاحیت رسیدگی برخوردار میباشد که دولت صالح، تمایل به رسیدگی نداشته یا قادر بر این موضوع به هر علت نباشد. (Ibid: 261) لازم به ذکر است که این قاعده در بخش دیباچه و ذیل ماده یک اساسنامه دیوان مورد شناسایی قرار گرفته است. به موجب این نص قانونی: «با تأکید بر اینکه دیوان کیفری بینالمللی که به موجب اساسنامه تأسیس میشود، مکمل محاکم کیفری ملی خواهد بود» همچنین در تکمیل ماده یک اساسنامه و دیباچه، بند 1 از ماده 17 اساسنامه اشعار میدارد که «دیوان در موارد ذیل، موضوعی را غیر قابل رسیدگی اعلام خواهد کرد:
1- در صورتی که دولت صلاحیتدار در حال رسیدگی به موضوع است.
2- در صورتی که دولت صلاحیتدار قرار منع پیگرد در رابطه با موضوع صادر کرده است.
3- در صورتی که با توجه به اصل «عدم جواز محاکمه مضاعف» و به موجب ماده 20 دیوان، نبایدکسی را که قبلاً محاکمه شده است، مجدداً مورد محاکمه قرار دهد». (اعتبار امر مختومه)
با این حال، مطابق با آنچه که بیان گردید، استثنای موجود در این خصوص، حالتی است که دولت صالح، تمایل یا قادر به رسیدگی نباشد. در این صورت، دیوان به رغم جریان رسیدگی و یا صدور قرار منع تعقیب یا حتی بعد از پایان رسیدگی، در دادگاه داخلی، امکان و صلاحیت رسیدگی به موضوع را دارا خواهد بود. از این جهت باید گفت که تصمیمات دیوان مطلقاً به مثابه امر مختومه تلقی میشود و این در حالی است که تصمیمات صادره از دادگاههای داخلی صرفاً در حالتی از اعتبار امر مختومه برخوردار میگردند که بنا به تشخیص دیوان، مخالف قواعد و مقررات و قوانین یا صوری نباشد.
5-2. تعویق تحقیق یا تعقیب
از منظر پیشینه تاریخی، دیرینه نهاد تعویق تعقیب یا تحقیق به طرح ابتدایی اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی مطروحه توسط کمیسیون حقوق بینالملل بازمیگردد. (رحیمینژاد، پیشین: 94) در واقع، مطابق با بند ٣ ماده ٢٣ طرح مذکور «دیوان از تعقیب هر پروندهای که شورای امنیت آن را بر اساس فصل هفتم منشور تهدیدی علیه صلح یا نقض صلح ویا فعل تجاوزکارانه به شمار آورد ممنوع است مگر آن که شورای امنیت بهگونه دیگری تصمیم بگیرد.» معالوصف، این پیشنهاد با این استدلال که دیوان در چنین فرضی نمیتواند نقش و وظیفه خود را به نحو مستقل ایفا نماید، در ابتدا با مخالفت رو به رو گردید. در این میان، برخی دولتها از جمله هند، نیجریه، ایران، لیبی عدم موافقت خود را با دادن اختیار تعویق تعقیب به شورای امنیت اعلام کردند. در این بین، اساسیترین مبنای مخالفت بر این استدلال استوار بود که پذیرش دخالت شورای امنیت میتواند به این موضوع منجر شود که دیوان، شروع به تعقیب را با قاعدهای مبهم موسوم به «نقض صلح و امنیت» به شورای امنیت بگمارد. (Malekian, 2014: 112) در نهایت و بعد از شورهای متعدد و مختلف در این رابطه، تعویق تحقیق یا تعقیب به موجب ماده 16 اساسنامه پیشبینی گردید. مطابق با ماده مزبور: «در فرضی که شورای امنیت وفق مفاد فصل هفتم منشور از دیوان تقاضا نماید، هیچگونه تحقیق یا تعقیب وفق این اساسنامه بهمدت یک سال آغاز نشده یا ادامه نمییابد».
علاوه بر این، مطابق با بند 2 ماده 18 اساسنامه، دولتها از این اختیار برخوردارند که در بازه زمانی یک ماهه از زمان دریافت اعلامیه به دیوان اطلاع دهند که در خصوص اتباع خویش یا اتباع دیگر کشورها و در چارچوب صلاحیت قضایی، در رابطه با بزههای مذکور در ماده 5 اساسنامه خود مبادرت به تحقیقات لازم نمودهاند و از اینجهت، بنا به تقاضای دولت رسیدگیکننده و یا دولتی که صلاحیت رسیدگی دارد، دادستان دیوان تحقیقات خویش را به تعویق اندازد. (Ibid: 117) به دیگر سخن، میتوان گفت که هر دولتی که مدعی باشد محاکم داخلی آن دولت، صالح به رسیدگی به جرایم ارتکابی شخص یا اشخاص متهم میباشد، میتواند ظرف یک ماه، با اعلام موضوع رسیدگی داخلی خود به دیوان، مانع از ادامه تحقیقات دادستان گردد. مگر اینکه شعبه مقدماتی پس از رسیدگی، قرار دیگری مبنی بر عدم تعویق و رسیدگی دیوان صادر نماید و با احراز عدم تمایل واقعی یا عدم توانایی واقعی دولت مزبور در رسیدگی و پیگرد متهمان، ادامه تعقیب توسط دادستان دیوان را تجویز نماید. البته، طبق بند 5 از ماده 18 اساسنامه، علیرغم صدور قرار تعویق پیگرد کیفری توسط دیوان به لحاظ انجام تحقیقات توسط مراجع داخل، دادستان میتواند از دولت رسیدگیکننده بخواهد که به صورت دورهای گردشکار تحقیقاتی و رسیدگی خود را به دیوان اعلام نماید. (رحیمینژاد، پیشین: 96) علیهذا، به رغم چنین اختیاری برای دادگاههای داخلی، طبق بند 3 از ماده 18 اساسنامه، دادستان میتواند 6 ماه پس از تعویق امر تحقیق به یک دولت و یا هر زمانی که تغییر مهمی در اوضاع و احوال براساس «عدم تمایل» یا «عدم توانایی» واقعی آن دولت بر اجرای تحقیق و تعقیب پدید آید، با تشخیص خود در رابطه با تعویق تحقیق، تجدیدنظر نماید. در این صورت چون دادستان، خود رأساً تصمیم به تعلیق انجام تحقیقات گرفته است لذا، خود بهطور مستقیم البته پس از تجویز شعبه مقدماتی، میتواند در این تصمیم تجدیدنظر نماید. ولی لازمه این تجدیدنظر، سپری شدن 6 ماه میباشد. بدین ترتیب بایستی مراتب رسیدگی مجدد و منتفی شدن تعلیق اولیه، توسط دادستان به دولتی که تعویق در رابطه با اقدامات آن دولت صورت گرفته است، ابلاغ گردد. در این خصوص، به نظر میرسد که دول عضو، اختیارات بیحد و حصری در مورد تشخیص دادستان مبنی بر «عدم تمایل و یا عدم توانایی دولت مجری تحقیق» در اساسنامه مقرر نمودهاند. لذا، بهتر این بود که نخست، مصادیق عدم توانایی یا عدم تمایل در اساسنامه به صورت جامع و حصری مشخص میگردید و سپس، این امر مهم یعنی «تشخیص» و تصمیمگیری در خصوص لغو تحقیق، به عهده دولتهای عضو اساسنامه نهاده میشد تا در این صورت، از خود سریها و خودکامگی افراد و سوءاستفادههای احتمالی نفوذ دولتها و اشخاص کاسته گردد.
5-3. معامله اتهام
معامله اتهام (اقرار بر مجرمیت)، شیوهای است که از طریق آن، دادستان و متهم در رابطه با نوع و میزان اتهام با یکدیگر مذاکره مینمایند. این طریق، به نوعی فرایندی دوسویه محسوب میگردد که از رهگذر آن، دادستان و متهم به تصمیمی دوجانبه مورد توافق میرسند. (Safferling, 2012: 73) در این
علاوه بر این، یکی از شعب دادگاه کیفری بینالمللی یوگسلاوی در خصوص پذیرش نهاد معامله اتهام چنین اعلام داشته است که: «اساساً، معاملهاتهام این نتیجه را به همراه دارد که موجبات تخفیف کیفری مبتنی بر اتهامات وارده را به دنبال داشته باشد». (Ibid: 73) همچنین، مطابق با پاراگراف 3 ماده 20 اساسنامه دادگاههای یوگسلاوی پیشین و رواندا، شعبه (مرجع) نخستین ضمن مطالعه و بررسی کیفرخواست اطمینان حاصل مینماید که متهم، بر محتوای کیفرخواست آگاهی پیدا نموده است و پس از آن، وی را دعوت مینماید تا در خصوص استفاده از شیوه معامله اتهام با او گفتگو کند». لازم به ذکر است که این موضوع در پاراگراف 8 ماده 64 اساسنامه دادگاههای کیفری بینالمللی یوگسلاوی نیز به رسمیت شناخته شده است. بدین صورت که شعبه ابتدایی (نخستین) دیوان، معامله اتهام یا همان اقرار بر مجرمیت را به موجب ماده 65 اساسنامه مزبور، پیشبینی نموده و به رسمیت شناخته است. در این بین، لازم به یادآوری است که قاعده مزبور، بیش از هرچیز، منبعث از آموزههای نظام حقوق کامنلا است. در واقع، بر خلاف نظام حقوقی رومی- ژرمنی که اقرار را به عنوان دلیلی قابل ارزیابی در فرایند رسیدگی شناسایی مینماید، در نظام حقوقی کامنلا، نهاد اقرار بر مجرمیت میتواند در ابتدای رسیدگی شکل فرایند دادرسی را تغییر دهد. به بیان دیگر، شیوه معامله اتهام به متهم این اختیار و توانایی را میدهد که از همان ابتدای جلسه رسیدگی در دادگاه، مجرمیت خویش را بپذیرد. از این جهت، خارج از تصور نیست که نهاد اعتراف بر مجرمیت، در اساسنامه دادگاههای کیفری بینالمللی مورد اشاره، به رسمیت شناخته شود. (رحیمینژاد، پیشین: 96) لازم به ذکر است که در حقوق ایران نیز نهاد اعتراف بر مجرمیت، هرچند مورد عنایت مقنن نبوده است با این حال، به موجب ماده 195 قانون آیین دادرسی کیفری1392 بازپرس، بعد از تفهیم اتهام وادله اتهام انتسابی، باید به متهم اعلام دارد که اقرار یا همکاری مؤثر وی میتواند موجبات تخفیف مجازات را در دادگاه فراهم آورد.
نمود دیگر این موضوع در فرایند رسیدگی دادگاه، به موجب ماده 442 قانون آیین دادرسی کیفری1392 و رأی وحدت رویه شماره 756 مورخ 1395.10.14 هیأت عمومی دیوان عالی کشور، [8] مورد توجه و شناسایی قرار گرفته است. (خالقی، 1399: 546) بر این اساس، بعد از صدور رأی دادگاه نخستین، محکومعلیه از این اختیار برخوردار است که با اسقاط نمودن حق تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی یا استرداد درخواست مبتنی بر آن، از دادگاه تقاضای تخفیف در مجازات را درخواست نماید. در این صورت، مرجع رسیدگیکننده، با حضور دادستان، موضوع را بررسی نموده و از این اختیار برخوردار است که تا یکچهارم مجارزات تعیین شده برای محکومعلیه را کسر کند. (رستمی، 1397: 332) از این جهت میتوان گفت که این امر به عنوان جلوهای توأمان از اقرار و پذیرش محکومیت و مجازات تلقی شده و شیوهای است که به دلیل عدم قطعیت رأی در این مرحله، به نهاد اقرار بر مجرمیت یا همان معامله اتهام، شباهت دارد.
نتیجهگیری
وفق موازین حقوق کیفری ایران و با مطالعه مقررات اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری میتوان گفت که به موجب اصل الزامی بودن تعقیب، مقام تعقیب در پیگیری و شروع به پیگرد متهمین از خود اختیاری نداشته و در راستای اعمال قانون، مکلف به انجام تعقیب است، در حالی که بر اساس نظام مقتضی بودن یا متناسب بودن تعقیب، در برخی شرایط و با توسل به بعضی ابزارها و نهادهای کیفری، مقام تعقیب میتواند بنا به تشخیص، از تعقیب کیفری صرفنظر نماید. معالوصف، با بررسی سوابق قوانین در ایران، به نحو پراکنده و در پارهای از مقررات، توجه مختصری به نظام مقتضی بودن تعقیب شده است. با این حال، تحولات تقنینی و قضایی در عرصه دادرسی کیفری داخلی و بینالمللی به ویژه تصویب قانون آیین دادرسی کیفری 1392، گسترش اصل مقتضی بودن تعقیب و تعدیل الزامی بودن آن در فرایند دادرسی کیفری را به همراه داشته است. این شیوه از نظام تعقیب کیفری در قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392، به صورتی فراگیر در چارچوب مواردی نظیر بایگانیکردن پرونده، تعلیق تعقیب، ترک تعقیب و میانجیگری در مرحله تحقیقات مقدماتی و نیز انصراف از تجدیدنظرخواهی و اخذ تخفیف مجازات پس از پایان رسیدگی بدوی کیفری، جلوهگر شده است. در این بین، ماده 53 اساسنامه دیوان با این حال و به رغم وجود اثرات مثبت بر نظام اقتضا و موقعیت داشتن تعقیب از جمله کاهش اطاله دادرسی به واسطه پیشبینی نهادهای غیرقضایی و جایگزین تعقیب و جلوگیری از هدر رفتن منابع، این نظام با برخی معایب همچون تأثیر قدرت برخی از دولتهای دارای نفوذ سیاسی بر روند تعقیب و رسیدگیهای بینالمللی کیفری همراه است.
[1]. دانشجوی دکترای حقوق دانشگاه آزاد اسلامی مشهد Email: er.gholizade@gmail.com
[2]. با این توضیح که اولاً، به موجب ماده 40 قانون مذکور، در امور جنحه به دادستان اختیار داده شد که تحقیقات مقدماتی را شخصاً یا به وسیله دادیارانش انجام دهد. ثانیاً، به موجب ماده 40 مکرر همان قانون، نهاد تعلیق تعقیب برای اولین بار، در آیین دادرسی کیفری ایران پذیرفته شد. هر چند تعلیق تعقیب سیستمی است که با سیستم «موقعیت داشتن» تعقیب تفاوت دارد، مع هذا، به نظر میرسد چندان اختلافی بین این دو تفکر از لحاظ هدف و نتیجه وجود نداشته باشد.
[3]. به موجب ماده 22 این قانون، «در کلیه اتهامات از درجه جنحه به استثنای جنحههای باب دوم قانون مجازات عمومی هر گاه متهم به ارتکاب جرم اقرار نماید دادستان رأساً میتواند تا اولین جلسه دادرسی به احراز شرایط زیر تعقیب کیفری او را با رعایت تبصرههای 1 و 2 ماده 40 مکرر قانون تسریع دادرسی و اصلاحقسمتی از قوانین آیین دادرسی کیفری و کیفر عمومی معلق سازد:
1- اقرار متهم حسب محتویات پرونده مقرون به واقع باشد.2- متهم سابقه محکومیت کیفری مؤثر نداشته باشد.3- شاکی یا مدعی خصوصی در بین نبوده یا شکایت خود را استرداد کرده باشد.
[4]. ماده 177: «پس از ارجاع پرونده به شعبه دادگاه و عدم نیاز به تحقیق و یا اقدام دیگر دادگاه به شرح زیر عمل مینماید...تبصره یک: در صورت درخواست مدعی مبنی بر ترک محاکمه، دادگاه قرار ترک تعقیب صادر خواهد کرد. این امر مانع از طرح شکایت مجدد نمیباشد...»
[5]. «چنانچه متهم بـرای اولـین بـار مرتکـب یکـی از جـرایم مذکور در مواد 20، 19، 18، 16، 15، 14 شده باشد و دادسـتان تشـخیص دهـد بـا وعـظ یـا توبیخ یا تهدید یا اخذ تعهد تأدیب خواهد شد و خسارات وارده به صـاحب کـالا را جبـران نموده باشد با اعمال یکی از موارد تأدیب فوق، پرونده را بایگانی مـینمایـد. دادگـاه نیـز در صورت طرح پرونده در دادگاه، حق اعمال مراتب بالا را به تشـخیص خـود دارد».
[6]. «در جرایم تعزیری درجه هفت و هشت، چنانچه شاکی وجود نداشته یا گذشت کرده باشد، در صورت فقدان سابقه محکومیت مؤثر کیفری، دادستان میتواند پس از تفهیم اتهام با ملاحظه وضع اجتماعی و سوابق متهم و اوضاع و احوالی که موجب وقوع جرم شده است و در صورت ضرورت، با اخذ التزام کتبی از متهم برای رعایت مقررات قانونی، فقط یک بار از تعقیب متهم خودداری و قرار بایگانی کردن پرونده را صادر کند».
[7]. Almahdi Case
[8]. «با توجه به تأکید مقنن بر تمام محکومیتهای تعزیری در صدر ماده ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری از یک سو و ارفاقی بودن این ماده و اینکه در صورت تردید در شمول حکم، طبق اصل تفسیر قانون به نفع محکومعلیه رفتار میشود، شمول حکم ماده ۴۴۲ قانون مذکور نسبت به محکومیتهای تعزیری قابل فرجام، با موازین قانونی و اصول کلی دادرسی سازگارتر است».
منابع و مآخذ:
الف- منابع فارسی